نزدیک به پانزدهسال پیش که رئالیسم رومانیایی به یاری جشنوارهها ورد زبانها شد، گوشهای دیگر از اروپا رئالیسم دیگری، به شکلی پیچیدهتر مشغول گسترش ابعاد وجودی خود بود که درست نزدیک به سه دهه قبل و از دهه هفتاد به اهمیت آن در بزنگاه مسائل سیاسی پیبرده بود. امروز که رئالیسم رومانیایی، برای دوستداران پیشین خود نیز، بودار و مشکوک شدهاست، لزوم بازگشت به آن رئالیسم اهمیتی دوچندان پیدا میکند. بهخصوص وقتی میبینیم که رومانیاییهای حاذقی چون «رادو جود» آن رئالیسم را کنار میگذارند و به رئالیسم مورد اشاره ما، «رئالیسم پرتغالی» میل میکنند. میگل گومژ، ژائو پدرو رودریگز، پدرو کوستا و ژائو نیکولائو که نامهای مهم هزاره سوم به شمار میروند، از کدام رئالیسم تغذیه میکنند؟ این رئالیسم که استتیک را «مسئله»ای فراتر از قاببندی میبیند، از کجا میآید؟ بلافاصله میتوانیم به پیرمرد پرتغالی، «مانوئل دو الیویرا» اشاره کنیم. او که به اعتقاد عدهای اولین فیلم نئورئالیستی سینما را ساخته است. اما این اشاره درستی نیست. کوستا و رودریگز که هر دو دانشآموخته یک مدرسه هستند، میتوانند راهنماییمان کنند. آنها در دهه هفتاد پا به مدرسهای میگذارند که آموزههای مدرساش به نوعی احیای همان رئالیسم هستیشناختی در بحبوحه «انقلاب میخک» است: مدرسه «آنتونیو ریس». کوستا از قول ریس میگوید: «به سنگها نگاه کنید، داستان به مرور پیدا خواهد شد و اگر هم نشد، اصلاً مهم نیست». این توجه به فکت (واقعیت غیر داستانی) بلافاصله بازن و ایده سنگهای درون رودخانه را احضار میکند: اهمیت مخاطره و اکتشاف از رهگذر رئالیسم. از این منظر نوشته جایمه پنا با عنوان «صحنههایی از ستیز طبقاتی در پرتغال» (ترجمه سعید پاسیده) یک نقشه راه است. نقد نیست اما تاریخنگاری است و میتواند ما را به دوازده فیلم اساسی آن دهه ارجاع دهد. در میان این دوازده فیلم به فیلمسازی برمیخوریم که عنصری دیگر از سینمای امروز را در دل رئالیسم یافته است: ژائو سزار مونتیرو جادو را از دل رئالیسم بیرون میکشد. از وحید مرتضوی که پیشتر در وبلاگ خود، فیلمهای کلیدی امروز پرتغال را به مخاطبان خود معرفی کردهبود، پرسیدیم: «چرا سینمای پرتغال را دوست دارد؟» و او با نوشتهای درباره مونتیرو به این پرسخ پاسخ داده است (این نوشته به زودی در سایت قرار خواهد گرفت.). اینکه جادو چه اندازه از دریچه یک عنصر ژنریک به درون کار وارد میشود و جهتگیری تازهای در دل رئالیسم ایجاد میکند، را میتوان در مقاله مفصلی به قلم «هوراسیو فرناندز» و «ایوان آلوارز» با نام «جهتگیریهای زیباییشناختی در سینمای معاصر پرتغال» با ترجمه باهار افسری یافت. (البته مقاله محدود به این مسئله نمیشود و درباره فکت و همینطور مسئله «آرشیو» در سینمای پرتغال نیز بحث میکند.) نیکولائو ــ که دستیار مونتیرو بود ــ و میگل گومژ نیز با این جادو کار میکنند. یا شاید بهتر باشد ــ به کمک ایدههای سرژ دنه ــ اینگونه بگوییم: با واقعیتی که جادو نیز امکان عبور از آن را پیدا نمیکند، کار میکنند. علیسینا آزری با تکیه بر «شبهای عربی»، این پرتغالیترین فیلم این سالها درباره «زیباییشناسی و سیاست» در آثار گومژ نوشتهاست. همینطور درباره «تابو»ی گومژ نیز متنی از هیدن گست که پیشتر در فیلمخانه چاپ شده بود، باز نشرمیشود (به زودی). هادی علیپناه به سراغ ژائو پدرو رودریگز رفته و به مسئله «تاریخ» در فیلم آخر فیلمساز پرداختهاست. از پیرمرد ورئالیسمش نیز مطلقاً نمیتوان گذشت؛ مجید فخریان در نوشتهای با عنوان «دو الیویرا و مسئله دیدن» ایدههای بازن ــ دنه را درون رئالیسم فیلمساز دنبال میکند. علاوه بر آن سینمای امروز پرتغال، نام فیلمساز زنی را با خود یدک میکشد که کمتر از او شنیدهایم و دستکم در سه فیلم مهماش که در نوشته الا بیتنکورت و با ترجمه صبا حیدری آمده است، رئالیسم متفاوتی از باقی، یک رئالیسم سیاه را گسترش میدهد: «ترزا ویلاورده». در پایان نیز نگاهی کلی انداختهایم به چهار محصول کلیدی سالهای اخیر پرتغال: «اسب پول» (انوش دلاوری)، «جان فرام» (حسین عیدیزاده)، «پرندهشناس» (مارک پرانسن) و «کارخانه هیچ» (سعید دُرانی) تا نشان دهیم رئالیسم میتواند سیاسی و شاعرانه باشد، اما عبوس و زمخت و اهل آزار نباشد. سینمای پرتغال بار دیگر ما را شیفته «سادگی و رئالیسم» میکند.
خرداد و تیر 1397
سینهمومنت دوم: کلوزآپ؛ یک شدت سینماتیک؟!
نوشتههای انحراف دوم:
صحنههایی از ستیز طبقاتی در سینمای پرتغال، نوشته خایمه پنا، ترجمه سعید پاسیده
جهتگیریهای زیباییشناختی در سینمای معاصر، نوشته هوراسیو فرناندز و ایوان آلوارز، ترجمه باهار افسری
هیچ دانی (آ)شنا کردن بگو، درباره سینمای میگل گومش به بهانه شبهای غربی: بیقراری، نوشته علیسینا آزری
جاذبههای مرگبار، درباره تابو ساخته میگل گومژ، نوشته هیدن گست، ترجمه علی کرباسی
دو الیویرا و مسئله دیدن، نوشته مجید فخریان
سه فیلم از ترزا ویلاورد، نوشته الا بیتنکورت، ترجمه صبا حیدری
مروری بر آخرین محصولات سینمای پرتغال
- اسب پول (پدرو کوستا) نوشته انوش دلاوری
- جان فرام (ژائو نیکولائو) نوشته حسین عیدیزاده
- پرنده شناس (ژائو پدرو رودریگز) نوشته مارک پرانسن، ترجمه پیام شهسواری
- کارخانه هیچ (پدرو پینهو) نوشته سعید دُرانی