زوم، و زمان که به لرزه می‌افتد!

درباره «دوربین کلر» به کارگردانی هونگ سانگ ــ سو

نوشته: مجید فخریان

هفتاد دقیقه زمان کافی‌ست تا هونگ سانگ ــ سو بار دیگر شگفتی بیافریند.

 «دوربین کلر» آشکارا ارزان‌تر، فشرده‌تر و احتمالاً در زمانی کمتر نسبت به دو فیلم دیگر او در همین سال (2017) فیلمبرداری‌شده است. با این‌حال آنچه آن را در کل کارنامه هونگ ویژه می‌کند، حقیقت فلسفی‌ای است که اینجا به آن می‌پردازد، حقیقتی که می‌تواند بسیاری از لحظات سینمای او را نیز توضیح دهد.

 ایزابل هوپر به بهانه رونمایی از فیلم تازه‌ی دوستش، با دوربین پولارویدی در دست به سواحل کن آمده و از مردم عکس برمی‌دارد. از او که می‌پرسند چرا این عکس‌ها را می‌گیرد، بلافاصله با طمأنینه پاسخ می‌دهد: تنها راه تغییر چیزها، این است که آن‌ها را بار دیگر و این بار آهسته ببینیم. به اعتقاد او عکس‌ها آدم را عوض می‌کنند. این ایده در نزد اهالی هنر ایده‌ای کمابیش جاافتاده است و شاید برای کسی چون هوپر که در فیلم، خود را معلم و گاهی شاعر معرفی می‌کند، بیانش جالب باشد. با این حال چون او در حقیقت آن مداقه کرده و آن را به چنگ آورده است، عین یک فیلسوف ایده را بارها با مخاطبانش که سوژه‌های عکس‌هایش هستند – از قضا یک کارگردان و زنی که سودای بازیگری در سر دارد – مطرح می‌کند. مخاطبین او ابتدا از ایده استقبال و با خیره‌شدن به سیمای خود، درست در حالی که پسِ این سیما، پر از ناآرامی و تلاطم است، در تلاش برای فهم گفته هوپر، تقلایی کوچک می‌کنند. اما در نهایت چون قادر به هضمِ حقیقت آن نیستند، بیش از پیش در خودشان غرق می‌شوند.

هونگ هیچگاه فیلم‌سازی نبوده که درون انسان‌ها را فیلمبرداری کند. و حتی می‌توان گفت جایی که او در سینما ایستاده است، دقیقاً ضد آن است، با این حال این دوربین پولارویدِ دستِ هوپر، پرتو افشانی‌ای که در فرآیند عکاسیک آن رخ می‌دهد، بسیار بیشتر از آن فیلم‌ها موفق به ثبتِ دگرگونی‌هایِ درون این آدم‌ها می‌شود. این همان هدفی است که دوربین عکاسی کلر نیز دنبال می‌کند: علاوه بر آن که جهان را ثبت، کار دگرگونی بر روی جهان نیز انجام می‌دهد؛ از بنیامین تا بارت نیز با کلر و هونگ موافقند که عکس‌ها گذشته را به اکنون آورده و سوژه ها را با گذر زمان و سکون آن چیزی که از درون آن‌ها گذر کرده است، آشنا می‌سازند. معمولاً یکی از شگردهای سینمای هونگ سانگ ــ سو را در استفاده‌ی ظریف او از گذر زمان بیان می‌کنند – عین کاری که عکس‌ها – ولی آنچه واقعاً اینجا در حال وقوع است – مثل عکس‌ها – نه گذر زمان، بلکه زمانی است که پشت سر گذاشته شده است. تکنیک زوم در سینمایِ او بیش از هرچیزی این ایده را توضیح می‌دهند.

تکنیک زوم نزد هونگ یک ایده اساساً میزانسنی است و برابر با همان تمهید تدوین درون صحنه‌یِ فیلم‌های ملقب به عمق میدان‌. از آنجا که بخش زیادی از کار هونگ با بداهه‌سازی در طرف است، زوم بهتر از هر گزینه‌ی دیگری می‌تواند این امر را برای او محقق سازد. اما طبیعتاً کارهای موثرتری نیز از این تکنیک عملاً منسوخ در سینمای حرفه‌ای برمی‌آید و تا جایی که به هونگ مربوط است، لرزه‌ای درونی بر سطحی دیگر از ایده‌های میزانسنیِ متعلق به خود، که تاثیرش در زمان پید می‌شود ؛ لرزه بر میزانسنی که هدفش کم‌کردن فاصله‌ی میانِ چشمان مخاطب و دوربین فیلم‌ساز «بود»؛ زوم‌ها درک ما از زمان را به هم می‌ریزند و لحن عمدتاً یکدست و بی سر و صدای این فیلم‌ها را هراسان می‌کنند. احساس می‌کنیم اتفاقی افتاده است، اما خود اتفاق ناپیداست. – اجازه دهید به این حالت احساس شخصی خودم را هم اضافه کنم: گاهی حتی احساس می‌کنم دیالوگی را از قلم انداخته‌ام که مسبب این هراس است. فیلم را برمی‌گردانم ولی هیچ خبری نیست ــ در صحنه‌ی آغازین «دوربین کلر»، کیم مان ــ هی مشغول به کار است که مدیرش بالای سر او رفته و از او می خواهد که با هم به کافه‌ای بروند و کمی حرف بزنند. این اتفاق در بین یک زوم رخ می‌دهد. اما آنچه با خود به همراه دارد، برهم زدن خلوت کیم مان ــ هی است که گوشه‌ی دیوار، روی صندلی نشسته بود و کارش را انجام می‌داد. وقتی دوربین سر جای خود برمی‌گردد، ما دیگر آن درکی از زمان را نداریم که پیشتر داشتیم و می‌دانیم که برای کیم نیز همین‌گونه است. کمااینکه در صحنه‌ی بعد اخراج می‌شود. بنابراین علاوه بر گذر زمان، زمانی عاطفی نیز پشت سر گذاشته شده است.

اما به هرحال کیم مان ــ هی به مدد قدم‌زدن‌های بسیار با کلر بالاخره این حقیقت را در می‌یابد. نشانه‌اش را آنجا می‌بینیم که صحنه‌یِ صرف نوشیدنی به همراه مدیر خود و شنیدن خبر اخراجش را بار دیگر به تنهایی برای خود، در همان مکان پشت همان صندلی‌ها بازسازی می‌کند؛ عکس‌ها بازنمایان می‌کنند که بیننده تجربه‌ کند، گویی که خود قبلاً آنجا بوده است. کار کیم گونه‌ای شناخت، گونه‌ای ادراک قوی را با دنیایِ پیرامونش برقرار می‌سازد. ولی این همه ساده بدست نمی‌آید ــ معمولاً انگ سادگی را به سینمای هونگ سانگ ــ سو وارد می‌کنند – وازه‌ای چون صداقت نیز تا وقتی که در معنایِ خودش به کار رود، بیشتر گمراه می‌کند. بهتر است به کار کلر فکر کنیم: او وقتی که با کارگردان می‌نشیند، به شکلی کاملاً ناگهانی عکسِ کیم را نشانش می‌دهد. کارگردان جا می‌حورد و می‌گوید او را می‌شناسد. کارگردان به هم می‌ریزد و مقداری از آن تقلایی که گفتیم، از اینجا حاصل می‌شود، کلر فقط نگاهش می‌کند. گویی کلر کارگردان است و نه او. بعدها وقتی با کیم می‌نشیند، آن ناگهانی بودن و خودکاری را به خودآگاهی می‌رساند؛ به مدد دروغ، این بار عکسی را که از کارگردان گرفته است، به کیم نشان می‌دهد و منتظر واکنش او می‌ماند. کلر فلسفه خود را گسترش می‌دهد و با عکس‌های خود شخصیت غایب را به درون جمع حاضر و هراسِ گذشته‌ی پشت سر گذاشته شده را این بار به طریقی فیلمیک پیش می‌کشد.