از غم تنهایی

فیلم‌ساز از لحظه‌هایش می‌نویسد

نوشته: ایمان بهروزی

از من خواسته شده درباره فیلم‌ها و لحظاتی از آن‌ها بنویسم که در پس ذهنم تا امروز جا خوش کرده و شاید خودآگاه و ناخودآگاه روی جهان سینمایی من تاثیر گذاشته؛ روی فیلم‌هایی که ساخته‌ام. آیا یک فیلم یا تنها صحنه‌ای از آن، می‌تواند روی فیلم‌هایی که می‌سازیم تاثیر بگذارد؟ به فیلم‌هایی که در تمام این سال‌ها دیده‌ام فکر می‌کنم، از فیلم‌های محبوبم همچون «شکستن امواج» فن‌تریه تا «قوش» کن لوچ. اما صحنه‌ها و قاب‌هایی از چندین فیلم بیشتر از بقیه به ذهنم هجوم می‌آورند تا درباره‌شان بنویسم.  

قاب اول

زن در صبح زود یک روز ابری با چهره‌ای مغموم مسیری را از داخل پارک طی می‌کند تا به نیمکت‌ها برسد. روی یک نیمکت می‌نشیند. دوربین تصویر بسته او را نشان می‌دهد. بغض زن می‌ترکد و شروع به زار زدن می‌کند. برای اشک‌هایش پایانی متصور نیست. نمایی نزدیک به شش دقیقه بدون قطع از صورت بسته زن که گریه می‌کند. بعد از چند دقیقه موهای روی صورتش را کنار می‌زند و اشک‌هایش را پاک می‌کند. سیگاری روشن می‌کند، اما دوباره گریه‌هایش آغاز می‌شود. «زنده‌باد عشق» تسای مینگ لیانگ با همین تصویر تمام می‌شود و نام کارگردان روی سیاهی می‌آید در حالی که هنوز صدای گریه‌های زن شنیده می‌شود.  

قاب دوم

دوربین هندی‌کم از داخل ماشین در حال حرکت گله گوسفندان را در نمایی طولانی نشان می‌دهد. تصویر پر از تکان و بی‌کیفیت و رنگ و رورفته است. دلیل قرار گرفتن این نمای به نسبت طولانی را در اول فیلم متوجه نمی‌شویم و اصرار کارگردان و تدوین‌گر را بر قطع نکردن تصویر. فیلم داستان سفر یک عکاس است به ارمنستان برای گرفتن عکس‌هایی برای تقویم. به همراه زنش که در این پروژه مترجم اوست راهی این سفر شده و راننده‌ای ارمنی نیز آن‌ها را همراهی می‌کند. در پایان فیلم متوجه می‌شویم که نقطه آغاز جدایی زن و مرد از همین لحظه شکل گرفته است. مرد عکاس در حالی که مشغول فیلم‌برداری از گوسفندان بوده، راننده دست زنش را گرفته بوده است. اکنون آن تصاویر به ظاهر تهی از معنای در ابتدای فیلم، بامعناترین تصویر فیلم می‌شود. فیلم «تقویم» آتوم آگویان با این تصویر شروع و پایان می‌یابد.  

قاب سوم

موشت به کنار رودخانه می‌آید. روی زمین دراز می‌کشد. شروع به غلت زدن می‌کند به سمت رودخانه. به رودخانه نمی‌رسد. جای خود را عوض می‌کند. دوباره شروع به غلت زدن می‌کند. به رودخانه می‌رسد اما شاخه‌های کنار رودخانه مانع افتادن او در آب می‌شود. دوباره بالا می‌رود. روی زمین دراز می‌کشد. دوربین غلت زدن او را دوباره نشان می‌دهد. دوربین ثابت می‌ماند و موشت از قاب خارج می‌شود. صدای افتادن او در آب شنیده می‌شود. دوربین افتادنش را در آب نشان نمی‌دهد. تنها بعد از فرو رفتن او موج‌های ایجاد شده روی آب و لباس موشت که به شاخه گیر کرده را نشان می‌دهد. فیلم «موشت» برسون با این تصویر به پایان می‌رسد.  

قاب چهارم

سبزیان مخملباف را روبه‌روی زندان می‌بیند و او را در آغوش می‌کشد. عاشق به وصال معشوقش رسیده است. پشت سر او روی موتورسیکلت می‌نشیند و دستش را دور او می‌گیرد. صدای آن‌ها قطع و وصل می‌شود و متوجه حرف‌های آن‌ها نمی‌شویم. به در خانه خانواده آهنخواه می‌رسند. سبزیان جلوتر می‌رود و زنگ می‌زند. خودش را به اسم حقیقی‌اش پشت آیفون معرفی می‌کند. از آن طرف کسی جوابی به او نمی‌دهد. این بار مخملباف زنگ می‌زند و خودش را محسن مخملباف معرفی می‌کند. مرد خانه با شنیدن نام مخملباف، خوش‌و‌بش گرمی با او می‌کند. اشک‌های سبزیان با گلدان گلی که در دست دارد جاری می‌شود. فیلم «کلوزآپ» کیارستمی با همین صحنه تمام می‌شود.  

قاب پنجم

بعد از یک روز و یک شب با هم بودن، در ایستگاه قطار از همدیگر خداحافظی می‌کنند با گذاشتن قراری برای دیدار در شش ماه آینده. زن سوار قطار می‌شود و مرد از ایستگاه دور می‌شود. فیلم اکنون تمام مکان‌هایی که در این یک روز با هم گذرانده‌اند را نشان می‌دهد. صندلی که بر آن نشسته بودند، کوچه‌هایی که از آن گذشته بودند… «پیش از طلوع» لینکلیتر با این تصاویر تمام می‌شود.

اکنون که به پنج قابی که برگزیده‌ام نگاه می‌کنم می‌بینم همه داستان‌ انسان‌هایی گرفتار در برزخ تنهایی و عشق است؛ همچون فیلم‌های خودم، به خصوص سه‌گانه عاشقانه‌ام «فیلمی برای تو»، «آمور دوریل» و «عشق در نمای نزدیک». فیلم‌هایی درباره تنهایی، غیاب، فقدان و عشق. آیا فیلم‌های من هم ناخودآگاه و یا خودآگاه از این فیلم‌ها و فیلم‌های دیگر متاثرند؟