«بدیهی است که جان کارپنتر را به عنوان یکی دیگر از «رئالیست»ها بشناسیم. او که مشهور است به جلوههای بصریِ فوقالعادهاش، هیچگاه نشده به چیزی جز صحنه اتکا کند. همهچیز باید در پیشگاه دوربین خلق شود. بههمین خاطر تصاویر او با وجود حضور مسئلهای چون «ژانر» همواره بافت «طبیعی» خود را حفظ میکنند. هیچکدام قاب عکس نیستند. همواره چیزی درونشان سرریز میکند. گویی که این تصاویر کاملاً شکل نگرفتهاند و هر آن امکانِ جهش به چیز دیگری دارند. مایعِ سبزرنگ درون «شاهزاده تاریکی» به قدری برانگیزاننده است که نمیشود به آن اعتماد کرد. «مـِه» چنان کند رشد میکند که انگار میخواهد تماشاگرانش را هیپنوتیزم کند. کارپنتر به تصویرسازی فکر نمیکند. خصیصهی تمامِ این تصاویر سیالیتِ مکاشفهبرانگیز آن است. آنها با کُندی و بطئیتِ نگرانکنندهای تکامل یافته و در میزانسنها غرق میشوند. گاهی هم با تندی آزمایشگرانهای («موجود» و «مرد ستارهای»). اینجا چیزی درهم ادغام نمیشود، بلکه هر «موجودیتی» رفته رفته به مسئلهای «وجودی» بدل میشود. تصاویر در سینمای کارپنتر قدرت مرگباری دارند. ولیکن همهچیز از آفرینش آنها آغاز میشود. کارپنتر از آغاز با ما بود. لابهلای متنها و ترجمهها، شهامت میخواست خودش، که امروز وقتش شد. ایستار یازدهم به جان کارپنتر میپردازد.»