منطق احساس: دوباره‌ ساختنِ زمین

درباره فیلم تجربی آلتی‌پلانو[1] (مالنا اشلَم[2]، 2018)

نوشته: علی‌سینا آزری

«آلتی‌پلانو» برای مالنا اشلَم، بیش از هرچیز مطالعه‌ای است درباره زمین و چشم‌اندازهای مسطح: تلاشی برای دوباره ساختنِ نمک‌زارها، دریاچه‌ها و بیابان‌های آندس[3] که در شمال شیلی، و شمال‌غربی آرژانتین واقع شده‌‌اند؛ منطقه‌ای بدون پوشش گیاهی که در جدال میان زمین و آسمان گرفتار شده است: جایی‌که باران/آسمان در برابر فوران پی‌درپیِ آتشفشان‌ها، و نفوذپذیریِ بی‌اندازه زمین، قدرتی برای ایجاد زندگی ندارند. برای اشلَم هر فریمِ این فیلمْ‌ اهمیت بخشیدن به چنین چشم‌اندازی است بی‌آنکه بخواهد آن را در اختیار بگیرد، و به‌واقع، در هر تاروپودش کندوکاوی است درون این شکاف‌ها و گسست‌ها: با برهم‌نماییِ قابی در قابی دیگر، لرزش چشم‌اندازی بر سکونِ زمینی دیگر، و با روی‌هم قرار گرفتن صورت‌های متنوع جغرافیایی در شکلی انتزاعی؛ طرحی که در تکرار و دگرگونیِ مدام خود، ریتم را می‌سازد: ایجاد احساس یا توهمی از واقعیت در چشم‌اندازی آخرالزمانی؛ جهانی پر رمزوراز که اشلَم با شکافتنِ زمین هدایتمان می‌کند به جهانی ازلی، به درون زمین‌هایی اخته‌ شده‌: توضیحی بر چگالی زمین‌ها، و «زمان» که در مسیر این چشم‌اندازها معنی می‌گیرد. گویی، «آلتی‌پلانو» آگاهانه تاریخ سینمای آوانگارد را در احضار این نکته گفته‌شده در مصاحبه ژان ماری اشتراب و دانیل هولیه به تاریخ 1974 در توضیح سینمای‌شان زنده می‌کند: «آنچه ما را مجذوب خود می‌کند نمایشِ لایه‌های زیرین جهانِ روبرویمان هست نه از طریق ویران کردنِ چیزها، بلکه از راه دوباره ساختن آن‌ها»[4]، هدفی که رویکرد زمین‌شناسانه تصاویر اشلَم را آشکار می‌کند: نمایش دادن، و «بازایستادن زمین به‌واسطه آنچه درونش پنهان گشته است.»

و این دوباره‌سازی از طریق از شکل‌انداختنِ چیزها میسر می‌شود: به چالش کشیدنِ مادیّت حاضر در مکان‌ها در بستری فراهم‌شده از امکانات و تجربه‌گرایی در مونتاژ؛ برهم‌نمایی‌ها یا همان سوپرایمپوزها اینجاست که نقش خود را بازی می‌کنند: تصویر کردنِ زمین پراضطراب، و همزمان، هیجانِ در میانه‌بودن؛ در میانه رقص روزانه ماه (با تغییر شکل‌های پی‌درپی)، و انعکاس‌اش در سفیدیِ نمک‌زارهایی که بر روی حفره‌های کوچک آتش‌فشانیِ زمین به خروش افتاده‌اند؛ و در میانه حضور چیزها و تصوری که از آن‌ها در زمانْ شکل می‌گیرد. برهم‌نمایی‌ها اینگونه چشم‌اندازها را بی‌شکل می‌کنند: قطعیت و پایداری را از مکان‌ها گرفته، و در تصورهای جاری در هر لحظه آن را شناور می‌کنند: یک‌جور مقاومت کردن در برابر ایده‌های از پیش‌ساخته هر مخاطبی که در مقابلش نشسته است. بدین‌طریق، رنگ‌ها نیز شکل این جهان می‌شوند: دریاچه‌ جایی شاهراه خون می‌شود، و در جایی دیگر، سیمایِ نارنجی‌رنگ‌اش شکلی از زمان/غروب را می‌گیرد؛ و همزمان، سنگریزه‌های کوه‌ها، و شنزارهای نمک هر رنگی را  به آغوش می‌کشند: از آبی و سبز گرفته تا قرمز و خاکستری. انگاری اشلَم در طول ساختن هر قاب‌اش با وسواس و دقتی کم‌نظیر شروع به رنگ‌آمیزیِ زمین می‌کند: رنگ‌هایی که اثرشان در جهان دیجیتالی به فراموشی سپرده شده بود. در این لحظه است که سبزیِ بی‌کران دشت، و رقص برگ‌های درختان در کنار آسمانی ابری ظاهر می‌شود؛ جایی‌که برهم‌نمایی‌ها با شروع و توقف‌شان نقش صدا را پُررنگ می‌کنند: صداهای مغشوش این سرزمین که چیزی از جنس نویزها، و صداهای نامفهوم جهان لینچ در سریال درخشانش، «تویین‌پیکس: بازگشت» (2017) را تداعی می‌کند؛ گویی زلزله‌ای در لایه‌های زیرین زمین جریان دارد. صدایی که تمنایش را برای دگرگونی، این‌چنین فریاد می‌زند: برخورد و سایش سنگها و صخره‌ها، خرد شدن دانه‌های نمک بر زیر قدم‌های انسان، و بادی که مسیرش را از روی امواج دریا جستجو می‌کند. در آن میان اما هوی و هایِ بادها یا همان زمزمه دشت‌ها بر گوش آسمان، اشلَم را وامی‌دارد تا قطار شکل‌ها و رنگ‌های متفاوت ماه را بر پسزمینه تیره فلک به راه بیاندازد: گفتگوی صدا با تصویر برای دوباره‌سازی چشم‌اندازها.

برهم‌نمایی‌ها اما در ادامه گام را بلندتر بَر می‌دارند: نگاتیو را پوزیتو کرده، و از کوه‌ها شکل‌هایی تازه می‌سازند. ماه و خورشید را به روی زمین دعوت کرده تا به‌تدریج، دریاچه و کوه‌های برفی، دیگر آن تصویری نباشند که پیشتر در ذهنمان حک کرده بودیم: جایی‌که صداها این تصور را استوار و سخت می‌سازند. فضاهای خالی به‌آرامی ساخته می‌شوند. و به بیان ژیل دلوز انگار «مکان‌ها خودشان همزمان خلاء را نمایش می‌دهند»؛ فضاهایی سرشار که گویی هیچ‌چیزی در آن نادیده گرفته نشده است. در همین لحظه است که زمین به جوش می‌آید، و مِه‌ غلیظ قابِ پایانی را پُر می‌کند.  


[1] ALTIPLANO

[2] MALENA SZLAM: هنرمندی متولد شیلی و ساکن کانادا است. کارهایش بیشتر از میانِ هم‌نشینی سینما، اینستالیشن، و هنر اجرا شکل می‌گیرد؛ جایی‌که جهان واقعی، مفاهیم و احساس‌ها، و حتی پروسه‌های شهودی‌اش از خلال این همگرایی‌ها ساخته می‌شود. (توضیح از سایت (Archee

[3] Andes Mountain

[4] برگرفته از کتاب «زمانمندی و سبک در هنر معاصر و فیلم تجربی» نوشته متیو فلَناگان، صفحه 183