نوشته: سعید شجاعیزاده
چشمان اودو کییِر جایگاهش را به عنوان یکی از زیباترین مردان تاریخ سینما محکم میکند اما آنچه او را در تمام این سالها به درون نقش فرعی مهم معرفی کرده فراتر از زیبایی چشمهاست. اودو کییِر در طول سالها با بازی در بیش از 250 عنوان سینمایی و تلویزیونی جایگاه خود را به عنوان یکی از نقش فرعیهای مهم سینما تثبیت کرده است. بخشی از این کارنامه طویل به کار او با کارگردانانی از سینمای مستقل برمیگردد که آگاهانه سعی میکردند شمایل زیبای او را کنار گذاشته و از فهم او از بازی و بازیگری استفاده کنند. او در مصاحبهای دربارهی اولین همکاریش با لارس فون تریه میگوید: «او به من زنگ زد و گفت میخواهم برای تلویزیون «مدهآ» (1988) را بسازم و نقش اصلی همسر مدهآ، شاه جیسون را به تو بدهم اما یک مشکلی وجود دارد، تو بسیار زیباتر از این کاراکتر هستی. لطفا یک ماه صورتت را اصلاح نکن، موهایت را شستشو نکن و بعد به دانمارک بیا. این طور میتوانم تو را به عنوان رهبر وایکینگها به تلویزیون دانمارک معرفی کنم. من هم همین کار را کردم و وقتی در هواپیما به سمت دانمارک میرفتم همه از بوی بد بدن من فراری بودند». او برای کارگردانان مستقل زیادی از جمله گای مدن کانادایی، فون تریه دانمارکی و والرین بروفچیک لهستانی فیلم بازی کرد.
کاری که والرین بروفچیک فیلمساز مهجور لهستانی با بدنِ اودو کییِر میکند فراتر از استفادههای پورنوگرافیک از زیبایی او در فیلمهای اروتیک دههی 70 (که به video nasty معروف بودند) مثل «داستان اُ» (1975) و «خانهای بر تپهی پوشالی» (1976) است. در فیلمهای اروتیک دهه 70 حضور او به عنوان مردی جذاب صرفاً به خاطر جذب تماشاگران زن برای تماشای فیلمی اروتیک بود که معمولاً مخاطب مردانه را نشان میگرفت. اما بروفچیک با در نظر گرفتن دو نقش مهم اودو کییِر در سینمای وحشت، کاراکتر دراکولا در «خون برای دراکولا» (1974) و دکتر فرانکنشتاین در «گوشت برای فرانکنشتاین» (1973) او را برای ساختن اقتباس تازهای از داستان «مورد غیرعادی دکتر جکیل و آقای هاید» نوشته رابرت لوئیس استیونسون انتخاب کرد.
همانطور که پیچ و تاب بدن اودو کییِر در نقشش به عنوان دراکولا هنگامی که به اشتباه از خونِ دختران غیر باکره تغذیه میکند آگاهی او به عنوان بازیگر از بدنش را نشان میدهد، در همکاریش با والرین بروفچیک در فیلم «دکتر جکیل و خانم اوزبورن» (1980) بدنِ او و کاراکتر خانم اوزبورن (با بازی مارینا پیرو) در مرکز جهان فیلم است. بنمایه قصهی دکتر جکیل، تغییر فیزیکی و روحی او از دکتری آداب دان به نام جکیل به انسانی غیر اجتماعی به نام هاید است که هیچ مرزی برای ابراز خشونت و هوسش نمیشناسد. این فیلم تفاوتهای آشکاری با اقتباسهای دیگر از این داستان دارد. بروفچیک به قصهی رمان اولیه، داستان خیالی خانم اوزبورن را هم اضافه کرده تا این تغییر ماهیت فیزیکی و روحی را در زنان و مردان دنبال کند. بروفچیک اینجا برای بازی در نقش دکتر جکیل و آقای هاید از دو بازیگر مجزا استفاده کرده است. او در این باره گفته است: «اینکه برای بازی در نقش آقای هاید بیاییم از اودو کییِر با گریمی سنگین و چیزهای مصنوعی که به او وصل می شوند استفاده کنیم باعث میشود دیگر او تبدیل به بازیگر دیگری شود و خودش نباشد، پس هیچ منفعتی در استفاده از یک بازیگر برای هر دو نقش نبود». در اقتباس مشهور روبن مامولیان از این رمان «دکتر جکیل و آقای هاید» (1931)، کارگردان و نویسنده فیلمنامه بیشتر سعی کردهاند تا دلایل روانشناختی و تغییرات روحی که پس از تغییر در کاراکتر دکتر جکیل اتفاق میافتد را پوشش بدهند. هنری دِ کورینث از نویسندگان سایت موبی به این نکته توجه میکند و مینویسد: «به نظر بروفچیک آنچه در نظر بسیاری در این داستان مشکلات روان-جنسی دیده میشوند (مثل خشونت فیزیکی، واپسزدگی جنسی و اختلال تجزیه هویت) در حقیقت ماهیتی کاملا جسمانی دارند که با نرمهای جامعه در تضاد است و جدانشدنی است از آنچه فوکو «زندان تن» مینامد.»
بروفچیک با استفاده از تسلط اودو کییِر بر بدنش صحنهای را در فیلم طراحی میکند که دکتر جکیل برای تغییر ماهیتش پودری اسرار آمیز را درون وان پر از آب میریزد و سپس در این آب غوطه میخورد تا تبدیل به جفت دیوانهاش بشود. دوربین ثابت بروفچیک و پرهیز او از کات زدن در این صحنه، بیشتر بر این دگرگونی فیزیکی تاکید میکند. کورینث در این باره مینویسد: «اینجا هم تماشاگر با تماشای تغییر فیزیک کاراکتر از طریق این غلتیدن (هنگامی که او با لذت مشغول غرقه شدن در این آب است)، بیشتر نگاهش غرق تغییر فیزیکی اتفاق افتاده است تا تغییرات روانشناختیای که در پی آن در کاراکتر اتفاق میافتد. بروفچیک به وسیله استفاده از دوربین روی دست و نور پخش شده، بدن انسان را نه تنها به عنوان یک شی هنری سه بعدی مورد بررسی قرار میدهد بلکه آن را به عنوان وسیلهای بیولوژیکیِ کاربردی معرفی میکند که نه تنها تحت تاثیر سکس است بلکه تحت تاثیر خشونت و تغییرات فیزیکی است.»
اودو کییِر در ادامه روند بازیاش در فیلمهای تجربی و مستقل در اثر جدید کلبر مندوسا فیلهو «باکورائو» (2019) در نقش لیدر یک گروه جنگی/تروریستی بازی کرده است. هنگامی که در انتهای فیلم بعد از جنایتهای بسیاری به دست مردم شهر میافتد یکی از زنان دهکده به صورت اودو کییِر خیره میشود و بعد از نگاه کردن به چشمهایش میگوید: «فکر کنم یک زمانی آدم خوبی بوده است». این صورتِ معصوم و چشمان فریبنده همه آن چیزی است که او را برای نقش ضد قهرمان بسیاری از فیلمها آماده میکند، نقشی همچون دراکولا که با چشمان معصومش، سیاهی درونش را از دخترانِ خانوادهی اشرافی ایتالیایی پنهان میکند و تک تک آنها را به افسونی محتوم دچار میکند.