آغاز، انجام، نوزایی

درباره‌ی کایه، و جهانِ ناسازگار با نقد

نوشته: هادی علی‌پناه

حدود یک ماه پیش خبری مبنی بر فروش کامل سهام «کایه دو سینما» به گروهی متشکل از بیست نفر منتشر شد و همزمان این نگرانی یا سوال در بین جامعه سینمایی جهان شکل گرفت که: چه بر سر کایه خواهد آمد؟ البته همه چیز با توجه به متن همان خبر قابل پیشبینی بود. ترکیب سهام‌داران جدید متشکل هستند از هشت تهیه‌کننده فرانسوی، یک بانک‌دار که به بانک‌دار سینه‌فیل معروف است، یک مؤسس وب‌سایت زوج یابی، مدیر یک شرکت بیمه که چهل درصد فیلم‌های فرانسوی را شرکت او بیمه می‌‌کند و تعدادی از صاحبان رسانه‌های دیگر و چند نفر از دنیای تکنولوژی و وب و رسانه. متن کامل اسامی و عناوین را می‌توانید اینجا بخوانید. اما علاوه بر این ترکیب نگران‌کننده بیانیه همین گروه نیز بر حدسیات مهر تایید می‌زد. آن‌ها مجله‌ای «شیک» و خوش‌مشرب» می‌خواهند. عمدتاً هم اشاره‌ها به لحن تند و تیز کایه درباره برخی فیلم‌ها و فیلم‌سازان و البته وضعیت سینمای فرانسه است. طبیعی هم هست. در زمانه متاکریتیک و راتن تمیتوز که هویت نشریات و رسانه‌ها به یک عدد، و ارزش فیلم‌ها به میانگین این اعداد خلاصه شده، کالایی آسان و راحت الحلقوم که بین مخاطب بی‌حوصله بیشتر خریدار خواهد داشت. حضور رسانه‌هایی که مستقل از جریان تجاری و مسلط تلاش می‌کنند به جنبه‌هایی فراتر از بازار سرگرمی بپردازند و به جای ترندهای روزانه و ساعتی، با اتکا به مفاهیمی چون معیارمندی، اخلاق گرایی، دستور زبان مدیوم با فیلم‌ها و یا هر پدیده فرهنگی دیگری مواجه شوند باید هم در این میان مخل امور باشد. صحبت از کایه که باشد، این به نوعی آخرین سنگر نقد فیلم، با مرام و منشی حالا دیگر کهنه که انگار فقط با بوی کاغذ عجین است، این تضاد پررنگ‌تر هم می‌شود.

ظهور اینترنت نحوه ارائه و شمایل نقادی را تغییر داد. علاوه بر متن‌های پراکنده و بی‌شمار حالا ویدئوهای شبه منتقدین یوتیوبی که با فیگورهای احمقانه‌ای از خودشان در کاور ویدئوهای مبتذلی که می‌سازند بارها بیشتر از تعداد تیراژ یازده هزارتایی کایه دو سینما فالور و سابسکرایبر دارند. آن‌ها را، در واقع این منش را راحت‌تر می‌توان خرید یا وابسته کرد. این شاید یکی از مهم‌ترین آسیب‌هایی باشد که اینترنت به نقد فیلم وارد کرد. همین روند حالا در شکل پیش رونده‌ترش بدل شده به بدنام کردن، گوشه‌نشین کردن و البته تلاش برای تملک یا همراهی اندک منتقدینی که منشی غیر از این دارند. منشی مستقل‌تر و مسئله‌مندتر از تعداد کلیک و بازدید. فقط به این نکته باید توجه داشت که خود اینترنت مسئله نیست. ما خودمان در ایستار، در گوشه کوچکی از همین اینترنت شکل گرفته و دور هم جمع شده‌ایم. همراهان و همسان‌های وطنی و خارجی‌مان هم همینطور. میانه نویسنده‌های کایه با این گوشه‌های دنج آنلاین اصلا هم بد نبوده و نیست و این در رویکرد آن‌ها به سینمای معاصر هم پیداست اما بستر اینترنت ــ وقتی بحث سرمایه و قدرت رسانه‌ای در میان باشد ــ به مراتب قابل کنترل‌تر است و در همین مناسبات هم این گوشه‌های دنج قاعدتاً سهمی ندارند. انگار که ما از زمین آن‌ها برای بازی خودمان سود برده باشیم. در واقع نگرانی ما از روزگاری است که همین فضای آزاد اینترنتی نیز به دست این افراد بیفتد. البته اگر تا به امروز نیفتاده باشد. نگاهی بیندازید به فضای پیرامون، فضایی که روزبه‌روز یک کادر ثابت، یک معیار مشخص، و یک صدای واحد، در راستایِ پرداخت به آنچه امروز ما را در برگرفته است ــ آنچه از کایه آموختیم ــ چگونه نزد عده‌ای به باز کردن دکانی با انواع و اقسامِ مارک‌های وارداتی و با انبوهی فروشنده، صرفاً برای حساس‌تر کردن موتور جستجویِ گوگل به واژگانی تهی از ما،  بدل کرده است. مراجعه به متن سرمقاله شماره تازه‌ی کایه (این آخرین شماره!) خود گویای این نزدیکی است. به‌هرحال بازاریاب‌ها باید از بازارگرمی آغاز کنند!

خلاصه بیانیه مالکان جدید این بود که اگر مودب‌تر باشند و سربه راه‌تر با همین تحریریه کنار خواهیم آمد. اما چند روز پیش خبر تازه‌ای منتشر شد. کل تحریریه کایه در اقدامی دسته جمعی مجله را ترک کردند. خلاصه بیانه‌شان: ما استقلالمان را از دست نخواهیم داد حتی اگر به قیمت از دست دادن سنگر و تاریخ کایه باشد. میراث آندره بازن حالا به تمامی در دستان صاحبان فیلم‌ها و پولدارهای عشق فیلم است. اینکه با آن چه خواهند کرد چندان مهم و البته مبهم نیست. اما آنچه بر سر منتقدین فیلم در مفهوم مستقل آن خواهد آمد مسئله‌ای حیاتی ست. آنچه در این یک ماه گذشت خلاصه‌ای از روندی کلی است که تقریباً همه جا شاهدش هستیم. ظهور نشریه‌های پرزرق و برق و پر از عکسی که از قبل می‌شود موضع‌شان را در مورد فیلم‌ها به راحتی حدس زد و البته وب‌سایت‌ها و صفحات مجازی‌ای که با سرعتی عجیب محبوب می‌شوند و همگی با هم از یک چیز خوب یا بد می‌گویند نشان می‌دهد که مفهوم نقد یا حداقل چیزی که از آن ساخته‌اند دیگر یک ابزار تبلیغاتی بیش نیست. با آن می‌شود درصدی از فروش فیلم را تضمین کرد و برای فیلم‌های ناموفق پروپاگاندایی ساخت که بعدا به درد تهیه‌کننده‌ها بخورد. به همین‌جا نگاه کنید: چند نفر از صاحبان فیلم‌ها ــ تهیه‌کننده و کارگردان ــ خوانندگان ما هستند؟ و طبعاً به همین دلیل منتقدانی را دوست دارند که نقد نمی‌نویسند بلکه با ترندها و منافعشان همراه‌اند.

ماه گذشته در فجر خودمان شاهد کنار کشیدن (علنی و غیر علنی) تعدادی از منتقدین فیلم بودیم و البته خالی شدن میدان برای خبرنگارها و روابط عمومی‌ها (سارقان عنوان منتقد و نقد). صفحات و منقدین اینستاگرامی جولان دادند و فیلم‌سازها و صاحبان فیلم‌ها از همیشه راضی‌تر بودند. و جالب اینجاست که اصلی‌ترین عامل این وضعیت یک سوگیری آشکار و پنهان سیاسی بود. همان چیزی که سرمقاله کایه هم از آن حرف می‌زند و اتفاقاً در اولویت هم قرارش می‌دهد. کایه استقلال لحن و رویکردش را با کنش سیاسی‌اش توضیح می‌دهد و آن را مترادف رویکردش در مقابل سرمایه سالاران سینمای فرانسه قرار می‌دهد. این امر سیاسی طبعاً برآیند منشی است که حالا کهنه و بی‌خریدار قلمداد می‌شود. اما به همان نسبتی که تیراژ یازده هزارتایی کایه به خوبی فروش می‌رود نباید اجازه داد «صاحبان سرمایه» از این حربه کذایی به نفع خود سود ببرند. این گوشه‌های دنج، این حیاط خلوت‌ها و گاراژها در همین اینترنت فارسی خودمان هم شلوغ‌اند و هم پر جنب و جوش. اصلا هم بی‌راه نیست که بگوییم، نه، اتفاقا باید با اعتماد به نفس هم گوییم که تعداد خواننده‌های ما بسیار بیشتر از تیژار مجلاتی که آقایان سردبیران قیچی به دست و مودب بالای سرشان نشسته‌اند. آنچه بر سر کایه آمده و آنچه در مواجهه با ما از آن دم می‌زنند از جنس همان غوغا سالاری چند ساعته است که متاسفانه یا خوشبختانه تاریخی ندارد. اساسا از تعریف تاریخ عاجز است. ما اما در دفترچه‌های کوچک خودمان تاریخ را، کسر کوچکی از آن را ظرف می‌کنیم و پاس می‌داریم.