جردن کرانک
مترجم: ایمان هاشمیان
همراه با سه فیلم جدیدی که تنها در نیمه اول سال ۲۰۱۷ نمایش داده شده است، کارگردان پرکار کرهای، هونگ سانگ-سو درحال حاضر از پُر بارترین دوره حرفهاش لذت میبرد. به دنبال نوزدهمین فیلم او، «تنها در شب، کنار ساحل»، هونگ همچنین دو فیلم دیگر را به هفتادمین دوره جشنواره فیلم کن آورده است: «دوربین کلر»، فیلمی سرزنده و پرنشاط (که در بخش غیر رقابتی نمایش داده میشود) و «روز بعد»، فیلمیهشیارتر و جدّیتر ــ اگرچه این چیزی از شوخطبعیاش کم نکرده ــ برای رقابت در بخش مسابقه شرکت کرده است. همراه با یک دیدگاه زیرکانه و بالغ، میل و علاقه هونگ در داستانهایی که در آن زن مرکز توجه است او را وارد مرحلهای جدید در دوره فیلمسازیاش میکند. مرحلهای که بیشتر جنبهای احساساتی و خود-پژواکی به خود میگیرد.
فیلم شادیبخش «دوربین کلر» و فیلم «روز بعد» که جنبهای کنجکاوانه در زمینه اخلاقی دارد، هر دو، مضامین ویژهفیلمسازش را که از امیال و تزویر تشکیل شده است و البته از لحن و ساختار کمدی بهره میگیرد، دنبال میکنند.
در فیلم «دوربین کلر»، که در خیابانهای شهر کن در سال 2016 فیلمبرداری شده است، فردی باهوش که دستیار فروش فیلم است (کیم مان-هی) بعد از آنکه از مدیرش برافروخته میشود ــ به دلایلی سطحی که بعدها برایمان آشکار خواهد شد – با یک معلم موسیقی خودسر (ایزابل هوپر، ستاره فیلم دیگر هونگ «در سرزمینی دیگر» که در سال 2012 ساخته شده است) آشنا میشود. فیلم «روز بعد»، که به صورت سیاه و سفیدِ شارپ فیلمبرداری شده است، مربوط به سه زن است (کیم، چو یون-هی و کیم سای-بیوک) که گرفتاریهای شخصی و حرفهای آنها با یک ناشر کتاب (کوان های-هیو) به سرعت در هم میآمیزند و با مجموعهای از تهمتها و سوءتفاهمهای ناشیانه و ناپسندی تلفیق میشود. مانند «تنها در شب…» هر یک آن گفته اخلاقی قدیمی را مورد توجه قرار میدهند که درباره درآمیختن کار و لذت است و نوساناتی را باعث میشوند که همان سبک معمول هونگ و نوشیدن الکل را در پی دارد. («تنها در شب، کنار ساحل» بیشتر به عنوان یک جابهجایی دراماتیک از رابطه عاشقانه هونگ در زندگی واقعیاش با بازیگر نقش اول فیلمش، کیم، تعبیر میشود که نقش یک بازیگر مست و سرخوش را بازی میکند و به شهر هامبورگ آمده تا رابطه عمومی خوبی با کارگردانش برقرار کند.)
جوهره کارگردانی هونگ ضمنی است. به طوری که قدرت خلاقه او در برانگیختن لحظههای ناگهانی، حقایق را صادقانهتر از هر سبک زندگینامهای نمایان میکند.
جردن: شایعه این بود که شما فیلم «دوربین کلر» را به واسطه یک تصمیم ناگهانی، هنگامیکه سال پیش در شهر کن بودید ساختهاید. اما در حقیقت حتما باید بیشتر از این حرفها باشد و برنامهای پشت این فیلم بوده است. در مورد ساخت فیلم و منبع الهام آن صحبت کنید.
هو: ابتدا تعدادی لوکیشن برای فیلم و طبق معمول دو یا سه بازیگر انتخاب کردم، بدون اینکه بدانم چگونه از آنها استفاده کنم. سپس با بازیگران مصاحبهای خصوصی و غیررسمی برگزار کردم و با چند برگه یادداشت فیلمبرداری را آغاز کردیم که البته مطمئن نبودم از آن برگهها استفاده مفیدی شود. سپس بقیه لوکیشنها و بازیگران انتخاب شدند، همینطور که پیش میرفتم، تصمیم میگرفتم که فیلمنامه هر روز را صبح همان روز بنویسم، معمولا ساعت چهار صبح شروع میکردم. این کار تقریبا چهار تا پنج ساعت زمان میبرد، و سپس فیلمنامه را چاپ میکردم و به دست بازیگران میرساندم تا صحنه اول فیلم را به خاطر بسپارند. من معمولا سه تا پنچ صحنه را برای یک روز فیلمبرداری مینویسم، و آن صحنه ها را همان روز تمام میکنم.
تدوین ابتدایی در مدت یک یا دو روز بعد از آخرین روز فیلمبرداری پایان مییابد؛ سپس میگذارم تا یکی دو هفته جوش بخورد، و دوباره به آن نگاهی میاندازم و بعضی وقتها تغییرهای جزئیای در آن اعمال میکنم. مراحل پیش تولید به ترتیب یک ماه، و تولید تقریباً سه هفته یا کمتر و مرحله پس از تولید حدود یک ماه زمان میبرد.
تقریبا هیچ نوشتهای از قبل برای فیلم «دوربین کلر» در فیلمنامه نبود، اما من تصمیم گرفتم تا به بازیگران این اجازه را بدهم تا به صلاح خودشان، شغل و حرفه کاراکترهایشان را قبل از فیلمبرداری بشناسند؛ همینطور از شرکت خارجی «فاین کات» خواستم تا در صورت امکان از جای ویژه آنها در شهر “کن” در صورتی که هنگام مرحله تولید به آن نیاز پیدا کردم استفاده کنم. وقتی که دو روز قبل از فیلمبرداری به شهر کن رسیدم، با تونلهایی در اطراف ساحل و همچنین لوکیشنهای دیگری که در فیلم از آنها استفاده شدهبود مواجه شدم. فیلمبرداری 9 روز زمان گرفت، و تدوین ابتدایی را در مدت یک روز پس از روز آخر فیلمبرداری به پایان رساندم.
جردن: شنیدم که فیلم «دوربین کلر» را فیلمی کودکانه نام بردید، که بنده آن را به طرز عجیبی مناسب میدانم. میشود دراین باره کمی بیشتر توضیح دهید؟
هو: چنین حرفی زدهام، اما مطمئنم بر روی این گفته به اندازه کافی تأمل نکردهام. فیلم همان چیزیست که تو میبینی، همان چیزیست که تو هستی.
جردن: کلر نظریه کنجکاوانهای را مطرح میکند: موضوع عکس پس از عکاسی از آن تغییر میکند. بسیاری از فیلمهای شما درباره دیدگاه است، درباره اینکه مردم چگونه همدیگر را مینگرند، و در نهایت چگونه واکنش نشان میدهند. بنظر میآید شما به این امیدوار هستید که این موضوع میان بینندهها گسترش یابد. ایا به نظر شما مردان و زنان واکنشهای متفاوتی به فیلمهای شما نشان میدهند؟ یا تفاوتهایی بین واکنشهای بینندههای انگلیسی، فرانسوی، کرهای و غیره وجود دارد؟
هو: بله، بنظر میآید که آنها واکنشهای متفاوتی دارند. گمان میکنم که قصدم از ساختن فیلم این باشد که پذیرای آن واکنشهای مختلف و گوناگون باشم. حتی در مورد فیلم «روز بعد»، برخی آن را بسیار حزنانگیز و غمناک نام میبرند، در حالی که برخی دیگر آن را فیلمی خندهدار و مفرح میدانند. هر شخصی، هنگامیکه به درون فیلم سفر میکند، تکههای مختلفی را برای خود برمیدارد و پس از بیرون آمدن، سعی میکند که از آن تکه ها چیزی بفهمد. فکر میکنم که این امر فطری و بسیار سودمند است.
جردن: سه فیلمی که امسال نمایش دادهاید ویژگیهایی بر اساس معیارهای شما دارند، یعنی داستان سراییهایی که تا حدودی بیپرده و سرراست هستند، اما این موضوع خبر از گریز شما از مجموعه فیلمهای با ساختارهای دوشاخهای و مفهومی را میرساند. آیا شما عمدا از این نوع داستانسُرایی ها امتناع میکنید؟
هو: خیر، تا جایی که من آگاهم گمان نمیکنم که عمدی باشد. من شخصی هستم که فقط بهاین سوال پاسخ میدهم: “چه چیزی معلوم است” ( حداقل در مورد انتخابهای مهم)، و این سوال از نظر باطنی و روحی چیزیست که توانایی دانستن اینکه چرا و چگونه این طور شده است را ندارم.
جردن: کنجکاوم که بدانم از نظر شما این سه فیلم به هم مرتبطاند؟ بنظر میآید که هر سه فیلم یک مضمون را شامل میشوند: «کار و لذت».
هو: از مرتبط بودنشان اطمینان دارم، شاید بهاین دلیل که هر سه فیلم از درون ذهن من بیرون آمدهاند.
جردن: با وجود تشابهی که میان فیلم، زندگی و شخصیت خود شما هست، باز هم ازاینکه فیلمهایتان را مستقیما اتوبیوگرافیکال نام ببرم، مردد هستم. و البته بنظر میآید که بااین جور واکنشها برخورد میکنید. در فیلم «دوربین کلر»، کاراکتر کارگردان، با بازی “جونگ جین یونگ”، که در آن فیلم “سو وان سو” نام دارد، بسیار شبیه به شماست. بنظر میآید از کنجکاوی مردم در یافتن جزئیات اتوبیوگرافیکال درون فیلمهایتان لذت میبرید.
هو: تمام فیلمهای من میتوانند اتوبیوگرافیکال باشند که به نوعی هر عملی که انجام میدهم نشاندهنده بخشی از خودم است، اما در واقع اینطور نیست، من هرگز قصد این را نداشتم که فیلمی را به منظور نشان دادن بخشی از زندگیام یا خودم بسازم.
جردن: شما این تمایل را داشتهاید که بارها و بارها با بازیگرهای تکراری کار کنید. آیا برای بازیگرهای خاصی فیلمنامه را مینویسید؟ و اگر بازیگر جدیدی را وارد کارتان بکنید، چگونه و چه وقت میفهمید که آن شخص، شخص مناسبی برای احساسات و درک شما است؟
هو: زمانی که ابتدا آنها را برای انتخاب نقش ها ملاقات میکنم، آنها را به عنوان یک انسان میبینم، نه یک بازیگر. معمولا این ملاقاتها من را به یاد خاطرههایی از زندگیام میاندازد. موقعیتهای خاص، روابط، حالتهای پیچیده و مبهم و…، همه اینها در آن خاطرهها جاسازی شده است. اگر این خاطرهها به اندازه کافی قوی باشند و اگر آن بازیگرها به طور شایستهای در مورد کارشان صادق باشند، سپس از آنها میخواهم که با من کار کنند.
جردن: آیا تا به حال سر صحنه به وضعیتی برخوردید که حس کنید در مورد یک بازیگر اشتباه کردهاید؟ در حالی که شما انتظار داشتید که میتوانستید با آنها کار کنید.
هو: دو بار، هر دو دفعه مربوط به خیلی وقت پیش است. بار اول خانمی بود که بهخاطر او مجبور شدم وسط فیلمبرداری، کار را برای چند روز به تعویق بیندازم تا فقط با او تمرین کنم. بار دیگر، مجبور شدم با آقایی به مدت چندین ساعت در مورد رفتارش در سر صحنه جدی حرف بزنم.
جردن: فیلمهای «دوربین کلر» و «تنها در شب، کنار ساحل»، قسمتی از درخواست شما برای فیلمبرداری کردن در کشورهای دیگر را نشان میدهد، بدوناینکه بدانید چگونه محیط و مکان بر سناریو ها و بازیگران تاثیر میگذارد؟
هو: شک داشتن به نتیجه کارم چیزیست که واقعا انجام میدهم که البته این برای افرادی، از جمله خودم امری طبیعی است.
جردن: فیلمهای شما در پنج یا شش سال گذشته علاقه و تمایل زیادی به کاراکترهای زن پیدا کرده است تا فیلمهای قبلیتان، و بهنظر میآید که فیلمهای اخیرتان با “کیم مان-هی” نقطه اوج این علایق و تمایلات است. ایا چیز خاصی این چرخ را به حرکت درآورده است؟ آیا این امر احساسی بوده است؟
هو: اگر این تغییر واقعا اتفاق افتاده است، نمیدانم چرا و چگونه اتفاق افتاده است و میلی به تحلیل کردنش ندارم. تحلیلکردن پروسهای است که فقط در خط باریک زبان خود اتفاق میافتد. صرف نظر از اینکه چیزهای دیگر چه معنایی دارد.
جردن: آیا شما احساس میکنید کار شما علناً عاطفی است؟
هو: بله، بنظر میآید که این طور است.
جردن: در جستجوی تزکیه نفس در حین فیلمسازی هستید یا آن را پیدا کردهاید؟
هو: در طول دورهای از فیلمبرداری و در پی آن، بیشتر اوقات با رویدادهای عجیب و خوشیمنی روبرو میشدم. اما اکنون آن رویدادها تبدیل به نشانههایی در زندگیام شدهاند که اثبات میکنند راه درستی را در پیش گرفتهام، و همینطور به نظر میآید که آنها نیرویی هستند که سبب راهی برای آفرینش فیلم میشوند.این نوع از تجربیات در زندگی روزمره من بسیار نادر هستند، آنقدر که تجربه فیلمسازی را به عنوان چیزی شگفت آور گرامی میدارم.
جردن: به طور فزایندهای در فیلمهایتان به جای قطعکردن سکانسهای گفتگو یا تکنیک کراس کاتینگ از تکنیک زومکردن استفاده میکنید. آیا این صرفا یک تصمیم عملی است؟ چه چیزی در تکنیک زوم است که شما را جذب کرده است؟
هو: آنها توابعاند. اما وقتی که خوب تبعیت میکنند، به گمانم تبدیل به چیز دیگری میشوند.
جردن: بیشتر فیلمهای شما مفرح و شادیبخش هستند، با موسیقی متنهای نشاطآور و ساده. اما موسیقیای که در فیلم «روز بعد» به کار بردهاید بسیار ناسازگار است. چگونه تصمیم به انتخاب چنین موسیقیای در فیلم گرفتید؟
هو: زمانی که با مالک واقعی آن انتشاراتی کوچک که در فیلم از آن استفاده شده بود ملاقات کردم، او به من گفت که هر روز قبل از طلوع آفتاب از آپارتمان بیرون میآید تا سرکارش برود. من گفتم که میخواهم مسیر او از خانه تا شرکت را دنبال کنم؛ این کار را کردم. و پس از آن احساس کردم که فیلم دارد جنبهای غمانگیز به خود میگیرد.
جردن: و احتمالا این موضوع شما را بهاین تصمیم رساند که فیلم را سیاه و سفید فیلمبرداری کنید؟ آیا این تصمیمات تکنیکی به صورت خودبهخودی و ناگهانی به وجود میآید؟
هو: بله، من حدس میزنم که تصویر سیاه و سفید در پی آن تحقق درک شده است. من معتقدم اگر بتوان ارزش حقیقی مومنت را بهتر از آنچه که هست درک کرد، آنگاه ممکن است یک نگاه آنی همه چیز را نشان دهد.