برای «هاراکیری» اثر ماساکی کوبایاشی
در یک قدمی مرگی باشکوه، این واپسین نمای بستهایست که فیلمساز از هانشیرو به دست میدهد. نمایی بدون زاویه و تخت که به واسطه جایگاه بازیگر و جهت نگاه او، توازن خود را از دست داده است. هانشیرو تا به اینجا توانسته تعداد بالایی از شمیشرزنان قصر آیی را کشته یا زخمی کند؛ و قطرههای ریز عرق و جراحت روی چهرهاش از نفسگیر بودن این نبرد حکایت میکند. اما خیرگی چشمها به چیزی ورای مرزهای نما، نشان میدهد آنچه هانشیرو پشتسر گذاشته آنقدر سرسخت نبوده که آنچه پیشرو دارد. پس این نما علاوه بر هانشیرو حاوی عناصر دیگری نیز هست که بخشی در خود نما دیده میشود و بخشی در ورای مرزهای آن.
پایه چوبی دری بزرگ که در قالب خطی پهن و تیرهرنگ در پسزمینه دیده میشود نشانهای آشکار از موانعیست که هانشیرو پشتسر گذاشته است. پیشتر که هانشیرو وارد قصر شده بود این تکه چوب اینسان «تنها» نبود. در کنار تکههای دیگر، نقش جزئی از یک مجموعه بزرگ و هماهنگ را به عهده داشت؛ بخشی از درها و دیوارهای قصر آیی، که اغلب در نماهایی عریض و وزین دیده میشدند. دوربین در آن لحظات عمدتا از سوژهاش فاصله میگرفت تا ابهت و مهابت قصر آیی احساس شود. هانشیرو به قصد یک خودکشی آبرومند وارد قصر شده بود و اجرای درست چنین مراسمی در گروِ آبرومند بودن مکانِ منتخب مینمود. پس آن شکوه بصری بیسبب نبود. اما حالا که از قصد غایی هانشیرو پرده افتاده است، و معلوم شده نه برای کشتن خود که برای کشتن قاتلان فرزندخواندهاش (موتومه) پا به قصر آیی گذاشته است، دوربین نیز به او نزدیک شده و اینسان عظمت نمادین قصر را به حاشیه رانده است. وجود آن تکه چوب به آخرین نفسهای پیکری عظیم میماند که چیزی به پایان کارش نمانده است. با اینهمه هنوز حضور دارد و علتاش شاید اتکا به عنصری عظیمتر در ورای مرزهای این نما باشد. آنجا که چشمان هانشیرو را به خود دوخته و به تردید راهیافته در عمق نگاه او معنا داده است؛ هانشیرو درمقابل خیل بالای شمیشرزنان قصر، بیباک و جسور مینمود اما اینجا ــ اگرچه ناچیز ـ تن به تردید داده است. آیا نه به این دلیل که دشمن راستین او در عنصری فراتر از شمشیرزنان قصر معنا پیدا میکند. به یاد آوردن نماهای قبل و بعدِ این نما، پرده از آن عنصر مهیب میافکند؛ تصویری از مجمسه جد خاندان آیی؛ شئ ای فاقد جسم و روح و درست به همین دلیل ترسناک. همانکه وزیر دربار برای کشتن ناجوانمردانه موتومه از آن مدد جسته بود و اینک هانشیروی رها شده از شر هرگونه ارباب ــ به درهمکوفتناش کمر بسته است. اما کار مجسمه ــ همچون شمشیرزنان قصر ــ با درهم شکستناش پایان نخواهد گرفت. او تمثالى از یک شمشیرزن ژاپنیست نه یک شمشیرزن ژاپنی. شاید دقایقی بعد از فروپاشی مجسمه، تردید راه یافته به عمق نگاه هانشیرو (برای مخاطب) کمرنگ جلوه کند، اما تنها برای دقایقی. تیر خلاص هانشیرو را اولین تفنگهای ژاپن عهد فئودالیسم شلیک میکنند و تیر خلاص مخاطب را آخرین نماهای فیلم. به خصوص آنجا که مجسمه یادشده (بعد از فروپاشی به دست هانشیرو) بیذرهای تغییر بر جایگاه پیشین دیده میشود. اینجا شگرد فیلمساز برای آغاز و پایان فیلم اهمیتی والا پیدا میکند. روایت فیلم با دو نما از دفتر خاطرات ارباب قصر شروع و تمام میشود و خود فیلم با دو نمای نزدیک از مجسمه جد خاندان آیی. به واسطه حاشیه صوتی اولین نمای روایت درمییابیم هانشیرو به قصد خودکشی وارد قصر شده است اما در آخرین نمای مشابه، صدای راوی در پی اتخاذ رویکردی نمادین، به عصیان جانانه هانشیرو کمترین اعتنایی نمیکند. به این دلیل که جد بزرگ (همان که در برابر مجسمهاش خم و راست میشوند) پیشتر سفارش کرده «در همه حال باید هوشیار بود؛ اگر هدف تداوم تخت حاکمیت است». اینجا تردید راه یافته به عمق نگاه هانشیرو معنای عمیقتری پیدا میکند. گویی تردید او از مرگ نبوده بل از مرگناپذیریِ مظاهری بوده که گفتمانهای مسلط برای اختفای شکستهایشان همواره برپا میکنند. نمای بسته پایانی از مجسمه جد بزرگ درست بعد از اتمام صدای راوی دیده میشود. تفاوت و تشابه آشکاری میان آن نما و واپسین نمای نزدیک از هانشیرو دیده میشود. هر دو نما فاقد زاویهاند با این فرق که موجودیت انسانی هانشیرو سبب شده تا با چرخش به چپ، تعادل قاب را بر هم زند (آنسان که تعادل قصر و خاندان آیی را بر هم میزند) اما فقدان جسم و روح، مجسمه جد بزرگ را فاقد هر نوع تحرکی کرده است. آخر این او نیست که خود را بازآوری میکند بل مالکان اویند که بعد از هر شکست، با برکشین نقابی نمادین، محتویی دروغین برای نسل بیخبر فردا فراهم میکنند. روی چنین بستری آنکه شکست میدهد شکستخورده نمایانده میشود و آنکه شکست میخورد فاتح و سربلند. و کوبایاشیِ جسور گویا در ضدیتِ با چنین نگرشیست که هاراکیری را آفریده است. آخر کار هنر تنها در نقد بیرحمانه همین وارونهنماییهای رذیلانه است که معنا پیدا میکند. هنر کوبایاشی نمایش خاطرات دروغین ارباب قصر آیی نیست بل احیای هویتیست که از هانشیرو دریغ کردهاند. از این رو آنچه در طول فیلم میبینیم همانی نیست که در دفتر خاطرات ارباب ثبت شده است. معادل سینهتیک دقیقی برای این رأی بنیامین که «اگر تاریخ را فاتحان نوشتهاند ادبیات [و هنر] تاریخ اقلیتهای شکستخورده است».
اینک میتوان بار دیگر به واپسین نمای نزدیک هانشیرو نگریست و به اتکای آرای روشنیبخش بنیامین تنها جزء نادیده مانده آن را ترجمه کرد. نوری که بر گونه سمت چپ هانشیرو دمیده شده، بهنظر کورسوی امیدبخشی است که ارتفاع پرشکوه شکست هانشیرو را تداعی میکند. هانشیرو کشته میشود و مجسمه فاقد جسم و روح جد خاندان ــ با وجود شکسته شدن ــ زنده میماند؛ اما در نگاه سینهفیل این پيروزى اى کمیک برای بازماندگان خاندان آیی ترجمه میشود و شكستى تراژیک برای هانشیرو. بیسبب نیست کوبایاشی این را نشان میدهد و آن را نه. تصویر شکسته شدن مجسمه را میبینیم و از تیراندازی به هانشیرو تقریبا صدایش را میشنویم. این واکنشیست انتقادی به رویکرد نمادینِ ارباب خاندانِ آیی که با اختفای عصیان هانشیرو، از امپراتور رتبه دریافت کرده است. تا اینسان بار دیگر ثابت شود آنکه گرسنه است و محکوم تا پای جان مبارزه خواهد کرد و آنکه سیر است حاکم تا مرز بلاهت واقعیت را تکذیب… و ما در همه این سالها گشتهایم و نیافتهایم فیلمی که بر واقعیتی از ایندست اینچنین تکیه کند.