نورهای نئونی در سینمای دیوید لینچ

نوشته: سعید عابدی

مسلماَ در جهان سوررئالیستی و رویاگون لینچ، نورها نقشی اساسی ایفا می‌کنند و تعجب‌برانگیز نیست اگر لینچ علاقه خاصی به چراغ‌های نئونی داشته باشد. نوری که از آن‌ها منعکس می‌شود می‌تواند اتمسفر فضا را هرچه بیشتر به خواب‌هایمان شبیه کند. او از جاذبه این نورها برای خلق جهان پیچیده‌اش نهایت استفاده را می­برد. در این نوشته سعی شده به انواعی از این تمهیدات پرداخته شود هرچند مطمئنا کامل و جامع نیست اما می‌تواند روزنه‌ای باشد برای مخاطبی که به دنبال نگاهی متفاوت به این جهان است

چراغ‌های نئونی با کارکرد فاصله‌گذاری

 

شاید آخرین ساخته لینچ شروع خوبی برای این مبحث باشد تا نشان دهد درگذر زمان چراغ‌های نئونی برای لینچ چقدر بااهمیت‌تر شده اند. در فصل سوم «تویین پیکس»(2017) و در پایان اکثر اپیزودهای آن به طور مکرر سراغ خانه جاده ای« roadhouse» می‌رویم. خانه‌ای پر از موسیقی و رنگ. خانه‌ای که به گمان من بُعد جسمانی کلبه‌سیاه است. خانه جاده‌ای در عین حال که پیوستگی غیرقابل انکاری با داستان دارد ( مثلا جیمز در آنجا آهنگ «فقط من و تو» را می‌خواند که در فصل اول سریال همراه مدلین و دونا خوانده بود) اما به همان اندازه واجد یک تک‌افتادگی خاصی است و حکایاتی در آن می‌گذرد که نه از ابتدای آن باخبریم و نه از انتهای آن آگاه می‌شویم.نام‌های کسانی در آنجا به گوشمان می‌رسد که در طول سریال نه دیگر آن ها را می‌بینیم ونه دیگر نامی از آن‌ها می‌شنویم.گویی به کافه‌ای رفته‌ایم و برحسب تصادف از میز کناری نامی شنیده‌ایم یا صحنه‌ای گذرا در رستورانی بین‌راهی دیده‌ایم. لینج برای تشدید این جداافتادگی به چراغ‌های نئونی توسل می‌جوید و با اصرار و تاکید دربخش پایانی اکثر اپیزودها تابلوی خانه جاده‌ای را نشان می‌دهد درحالی که برای بیننده سریال بعد از یکی دوقسمت قابل فهم می‌بود اگر بدون نمایش نئون و حتی با یک کات سریع به سراغ این کافه مرموز می‌رفت اما لینچ با اصرار در پانزده قسمت از هجده قسمت فصل سوم سریال با تاکید و مکث قابل تاملی سراغ این تابلو می‌رود تا بین خانه جاده‌ای و دیگر بخش‌های سریال فاصله‌گذاری کند.

او حتی شأن و جایگاه این خانه را نیز در معنایی تصویری به نمایش درمی‌آورد. دریکی از قسمت های سریال عکس تابلوی نئونی را در آب بارانی می‌بینیم که در چاله‌ای جمع شده و مراجعان به آنجا با پای گذاشتن بر آن و برهم زدن آب (وطبعا تصویرمنعکس درآن) وارد کافه می‌شوند؛ تمهیدی آسان اما اثرگذار و قاطع برای همسنگی با کلبه سیاه.

چراغ‌های نئونی در معنای هویت بخشی به مکان

 

باز هم در فصل سوم «تویین پیکس» با کارکرد دیگری از چراغ­های نئونی مواجه می‌شویم. در اپیزود پایانی سریال «یکی از رازآلودترین قسمت های سریال» هستیم. (کوپرِ خوب) به واسطه قولی که درکلبه سیاه به لیلندپالمر داده است درصدد است تا لورا را به خانه بازگرداند. درب که باز می‌شود با لورایی میانسال مواجه می‌شویم ولی آیا او خود لوراست؟ خودش که انکار می‌کند! همچنان در تمام طول اپیزود این جمله کلیدی سریال در ذهن مخاطب متبادر می‌شود «آیا درگذشته‌ایم یا در آینده ؟» کوپر و لورا همسفر می‌شوند تا در شب هنگام به شهری می‌رسند اما وقتی حیران «چه موقع» بودن هستیم می‌توان مطمئن شد حیران «کجا بودن» نباشیم ؟ اینجاست که لینچ با چراغ‌های نئونی دوباره به کمک ما می‌آید تا رازآلودگی فقط در«زمان» محدود شود. چراغ‌های نئونی کافه (دبل آر) تنها نشانه اطمینان بخش برای مخاطب است که در آن شبِ همچون قیر، قهرمانان ما قطعا وارد تویین پیکس شده‌اند. جالب اینکه این هویت بخشی واین اطمینان بخشی، اندکی هم یادآور شخصیت صاحب کافه (نورما جنینگز) است.او همیشه برای شِلی و اِد اطمینان­بخش و تکیه‌گاه بود.ضمنا راه به معناهای دیگری هم می‌گشاید مثلا جایی در سریال، نورما از سود مالی مطمئنی چشم پوشی می‌کند تا کافه دبل‌آر را به همین سبک و سیاق نگه دارد.آیا او می‌دانست کافه‌اش هویت بخش تویین پیکس است؟

چراغ‌های نئونی با کارکرد تغییر ماهیت

 

«بزرگراه گمشده»(1997) از پیچیده‌ترین دنیاهایی است که لینچ خلق کرده است. جادوگر ما در این دنیا «فرد متیسون» را به «پیت دیتون» تبدیل می‌کند. حدس می‌زنید عصای جادوگری که این شعبده به واسطه آن انجام می‌شود چیست ؟ چه چیزی بهتر از چراغ‌های نئونی ؟ متیسون در سلول انفرادی خود نشسته و حیران از قتل همسر محبوب خود است ناگهان تغییر حالت او رخ می‌دهد. نفسش به شماره می‌افتد و… بوم ! لینچ خیلی راحت می‌توانست با جلوه‌های ویژه سنگین این تغییر را به نمایش بگذارد اما به گمانم عمدا از این کار سر باز می‌زند تا محصولش مشابه یکی از تولیدات مارول نشود. او آگاهانه به سراغ چیزی ساده‌تر و مرموزتر می‌رود. لامپ نئونی سلول بالای سرمتیسون نوری مضاعف وخیره کننده از خود بروز می‌دهد و تمام.

چراغ‌های نئونی نمایشگر روحیات درونی شخصیت‌ها

 

گاهی در فیلم‌ها با شخصیت‌های ساکت و خموشی مواجهیم که در اندرون خسته دلشان فغان و غوغاست. یکی از ترفندهای کارگردانان برای نمایش این احساسات استفاده از آتراکسیون نور صحنه است نورهایی که لزوما در آن سکانس طبیعی و استاندارد نیستند. لینچ نیز ازاین تمهید بارها بهره برده است که در زیر با اشاره به دو نمونه از این کارکرد دردو فیلم متفاوت اکتفا می‌کنم.

متیسون همسرش رنه را درخانه گذاشته وبه کلاب آمده است اما نگران اوست.به سراغ تلفن می‌رود و به او زنگ می‌زند. صحنه را نور قرمز چراغ نئون بالای سرش پرکرده است اما اغراق در نورپردازی صحنه کاملا هویداست. کارگردان با تسری نور قرمز به کل صحنه،عشق وعلاقه متیسون را به رنه آشکار می‌سازد. گوشی تلفن زنگ می‌خورد اما کسی درآن طرف پاسخگو نیست. اینجاست که نور سیگار به صحنه اضافه می‌شود. می‌توان قبل از حضور نور سیگار تصویر بهتری از تسلط نورقرمز بر اتمسفر محیط نشان داد اما تصمیم من برآن بود تا با نشان دادن این تصویر تضاد این دو نور را نیز خاطرنشان کنم.نور سیگار که اضطراب و خشم می‌تواند باشد صحنه را از تسلط کامل نورقرمز نئونی درآورده است.

در «مخمل آبی»(1986) نیز، این بازی با نور قرمز نئونی برای نشان دادن احساسات تکرار می‌شود. بعد از دیدار عجیب اول، جفری باز به سراغ دوروتی آمده است اما این بار نزدیک کلابی که دوروتی در آن مخمل آبی را می‌خواند در ماشین نشسته است. با یک نمای بسته از او مواجهیم که نور قرمز نئون کلاب، او و ماشینش را احاطه کرده است. احساسات او به درروتی همه وجودش را فرا گرفته است.گویا درآن دسته از انیمیشن ها هستیم که احساسات از بدن بیرون می‌زند و پیرامون جسم را فرا می‌گیرد.

احساسی که جفری درباره خواننده مخمل آبی دارد کاملا آشکار است اما کار به اینجا ختم نمی‌شود تصویر باز می‌شود و این بار نور قرمز کل کلاب را احاطه کرده است دوروتی بدون شک شاه ماهی این کلاب است.

با کندوکاو بیشتر در جهان لینچ مسلما نورها و نئون های بیشتری و با کارکردهای متفاوت‌تری خواهیم یافت. این نوشته تنها یک فتح باب است.