نوشته: کریستین کیثلی
ترجمه: محمد ارشیا
این لحظه از فیلم «Advise & Consent» به کارگردانی اتو پرمینجر که تنها ۲۰ ثانیه طول میکشد، برای من جالب توجه است. لیموزینی که رهبر اکثریت سنا، باب مانسون (با بازی والتر پیجن) و نائب رئیس جمهور، هارلی هادسون (با بازی لو آیرس) را جابهجا میکند، به هتلِ مانسون در واشنگتون میرود. راننده به عقب ماشین میرود که در را برای مانسون باز میکند، مارلون از ماشین پیاده میشود و به طرف در [هتل] میرود و دوربین به دنبال او به سمت چپ میرود. مانسون وارد ساختمان میشود [از قاب خارج میشود]، راننده در پشتی را قفل میکند و سپس ماشین را دور میزند تا درِ سمت خودش را باز کند و دوربین به دنبال او به سمت راست میرود، [در این لحظه] کمی از موقعیت اصلی گذشته است. در صندلی عقب، ما تنها نائب رئیسجمهور را داریم که، تا حدی چهرهاش توسط یک سایه پوشیده شده و نگاهی نگران بر آن حاکم است. قاب برای یکی دو لحظه روی راننده نگه داشته میشود و سپس به لابی هتل، جایی که مانسون به سمت اتاقش میرود، کات میخورد.
این صحنه (که به شکل تاثیرگذاری فاقد دیالوگ است) در وهله اول به عنوان پلی میان دو دیالوگ سکانس اساسی استفاده میشود. اما این انتقال به سادگی میتواند به خروج مانسون از ماشین محدود شود، [همانطور که پیش از این] چنین چیزی را چندین مرتبه در اینجا و دیگر لوکیشنهای شهر، درمورد او و دیگران دیدهایم. هرچند که حضور هارلی در این صحنه به لحاظ منطقی معلول گذشته و زمانی است که این دو مرد همراه رئیس جمهور آمریکا بودهاند، کاتی که ما را به درون هتل میبرد میتوانست زودتر حاصل شود. این حرکت عمدی دوربین، tracking back right، که هارلی هادسون را برای لحظهای به ما نشان میدهد، چیزی است که من به آن علاقهمندم. چرا این حرکت اضافی ضروری بود؟ تا بدین لحظه معاون رئیس جمهور، نسبت به رهبر اکثریت سنا، شخصیتی فرعی بوده است ــ پس چرا در اینجا حضور دارد؟ یک نمای نزدیکتر از هارلی در صندلی عقب، ممکن است که خلق و خوی او را واضحتر بیان کند و نقطه حضور او در پایان فیلم را به ما اطلاع دهد. اما پرمینجر معمولاً از چنین حرکت آشکاری اجتناب میکند؛ بنابراین ما شگفت زده میشویم.
دیوید تامسون با اشاره به هاوکس، درایر، روسلینی و رنوار به کارگردانهایی اشاره میکند که آثارشان با عدم صراحت نشانه گذاری شده است. او مینویسد: «آن کارگردانها تنها به همان شکل که بسیاری از رمان نویسها تلاش میکنند به وضوح و روشنی بنویسند، مینویسند و کارگردانی میکنند. آنها از طریق انتخاب هوشمندانه مکان دوربین، بی میلی خود را نسبت به تحمیل معنا به کنش نشان میدهند.[i]
ویکتور پرکینز، پرمینجر را نیز در این دسته قرار میدهد و مینویسد: «زیبایی بصری فیلمهای او از نوشتههای او نشئت نمیگیرد، نوشتههایی که گر چه جذاب هستند، همواره با نیاز به شفافیت کامل است که به اجرا در میآیند.»[ii]
با این حال ــ و شاید به شکلی متناقض ــ چیزی که در ابتدا ساده بهنظر میرسد، با مرور دوباره، به مراتب پیچیدهتر و حتی فراتر از تصور ما ظاهر میشود. دبورا توماس در کتابِ «قرائت هالیوود» «Advise & Consent» را به عنوان چنین فیلمی معرفی میکند. او مینویسد: یک فیلم رتروسپکشن، که برای درک آن، آشکارا از ما دعوت میکند که به خاطر ناواضح بودنش در دیدار اول بار دیگر آن را ببینیم.« ــ این در حالی است که ما هرگز احساس نمیکنیم که چیزی را نادیده گرفتهایم. بررسی اهمیت این لحظه که دوربین پرمینجر بر روی هارلی که روی صندلی عقب نشسته، معطل میشود، به بعضی از مفاهیمِ روایت نیاز خواهد داشت.»[iii]
همانطور که «Advise & Consent» نشان میدهد، رئیس جمهور ایالات متحده، با شمایلی پیر و ناخوشاحوال (فرانکوت تون)، رابرت ای لفینگول (هنری فوندا) را برای نامزدی وزارت جدید امور خارجه معرفی میکند. لفینگول انتخابی بحث برانگیز است و این فیلم عمدتاً روی مناقشاتی تمرکز میکند که به واسطه این نامزدی در حزب رئیس جمهور به وجود آمدهاند. مخالفت اصلی با لفینگویل از سوی سناتوری کارولینای جنوبی به نام سیب کولی (چارلز لوتن) سرچمشه میگیرد که در اصل از سناتوری پرخاشگر، نا آرام و جوان به نام وَن آکِرمن (جورج گریزارد) پشتیبانی میکند. رهبر اکثریتِ سنا، باب مانسون، که دوست و همکار قدیمی رئیس جمهور است، موکل به تصدیق لفینگول است و اولین وظیفهاش این است که کمیتهای را برای بررسیِ این نامزدی مشخص کند. ون آکرمن مشتاقانه خواهانِ تصاحب این پست است، اما مانسون بهجای او سناتور جوان دیگری به نام بریگ آندرسون (دان مری) را مدنظر دارد که جوانی اندیشمند اما متواضع و خانواده دوست است.
همینطور که جلسات دادرسی ادامه پیدا میکنند، نگرانیهایی از سازش لفینگول با کمونیستها به وجود میآید و حتی اتهامی توسط یک شاهد (بارگس مردیت) مطرح میشود که او در دوران دانشگاه شیکاگو عضوی از خانه کمونیستها بوده است. هرچند که لفینگول به راحتی این اتهامات را پیش از کمیته فرعی رد میکند، صحت آنها مشخص میشود و زمانی که این خبر به بریگ میرسد، او حق رای سنا در کمیته فرعیِ بررسی را برای لفینگول نمیپذیرد. بریگ امیدوار است که رئیس جمهور نامزد خود را رد کند تا از رسوایی جلوگیری کند. ون آکرمن ــ که از حقیقتِ گذشته لفینگول بیاطلاع است ــ احساس میکند که بریگ حمایت کافی از نامزد موردنظر را نشان نمیدهد و از روی خشم در زندگی گذشته اندرسون تفحص میکند: نامه و عکس نشان میدهند زمانی که بریگ در جنگ بوده است، رابطهای همجنسگرایانه داشته است. ون آکرمن به صورت ناشناس بریگ را تهدید میکند و بریگ از روی وحشت به سمت نیویورک پرواز میکند تا معشوق سابق خود را معقاعد سازد که از همکاری با فردی که این راز را میداند، اجتناب کند. (بریگ از هویت تهدید کننده بیخبر است)
در پرواز بازگشت از نیویورک، بریگ به طور ناگهانی با نائب رئیس، که تا این لحظه شخصیتی فرعی بوده، برخورد میکند. در حقیقت، همانطور که هارلی به بریگ خاطر نشان میکند، او مشمول بسیاری از مسائل سیاسی که توسط رئیس جمهور یا سایر سناتورها مطرح میشوند، نمیشود. با توجه به اینکه بریگ به عنوان رئیس کمیته فرعیِ لفینگول تحت فشار است، هارلی (همانطور که همه از او درخواست میکنند) به او مشاوره میدهد. در ابتدا بریگ قصد دارد که خودش اعتراف کند، اما منصرف میشود. اواخر شب به واشنگتن بازمیگردد، هارلی برای بریگ یک اتومبیل سواری را خبر میکند و سپس، انگار که به وجود مسئله دیگری مشکوک شده باشد، به سادگی و با دلهرهای صادقانه میپرسد: «همه چیز رو به راهه؟» بریگ پاسخ نمیدهد اما مکالمه را با یک «شب بخیر، هارلی» ساده تمام میکند. از آنجا هارلی به سمت دفتر خود در مجلس سنا میرود و با ناامیدی به زندگی خود خاتمه میدهد. صبح روز بعد رهبر اکثریت سنا، مانسون و نائب رئیس جمهور، [هارلی] هادسون اخبار را به رئیس جمهور، که به شکلی غیرمعمول شب را روی یک کشتی جنگی در خلیج چیساپیک سپری کرده است، میرسانند.
یکی از دلایل کلیدیِ اهمیتِ لحظهای که هارلی بر روی صندلی عقب نشسته است، در همین سکانس که مستقیماً پیش از آن است و [در آن مانسون و هادسون را] با رئیس جمهور روی عرشه کشتی جنگی میبینیم، نهفته است. همانطور که در ابتدای سکانس میبینم، هارلی و مانسون خبر خودکشی بریج را به اطلاع رئیس جمهور میرسانند و مانسون به او اطمینان میدهد که ون آکرمن پشت این تهدید است. سپس موضوع بحث به مسئله نامزدیِ لفینگول بدل میشود. مانسون پیشنهاد میدهد که رئیس جمهور نامزدیِ لفینگول را لغو کند، اما رئیس جمهور پاسخ میدهد که با مرگ بریگ نامزد او میتواند رای کامل سنا را در کمیته فرعی به دست آورد و پیروزی مسلم است. زمانی که رئیس جمهور حس نارضایتیِ هارلی را میبیند میپرسد: «تو اگر جای من بودی طور دیگهای عمل میکردی؟» هارلی پاسخ میدهد: «نمیدونم آقای رئیس جمهور، اما من دیشب بریگ اندرسون رو دیدم، من مردی رو دیدم که از درد وحشتناکی رنج میبرد، من شگفت زده میشم اگه لفینگول یا هر مرد دیگهای ارزش همه اینها رو داشته باشه.» رئیس جمهور با تحکم پاسخ میدهد: «شگفت زدگی نمیتونه دولت رو اداره کنه.» سپس او بحث را همانگونه که بریگ در شب قبل به پایان رساند، خاتمه میدهد: «شب بخیر هارلی!»
در کتاب The New Biographical Dictionary of Film نوشته دیوید تامسون، در مدخل هرسه بازیگر بر حضورشان در فیلم تاکید میشود اما این مدخل لو آیریس است که نقش او در این فیلم را ارجح میکند. برای برشمردن دلایل تامسون، من نیاز دارم که چیزهای بیشتری درمورد پایان فیلم بگویم. در سکانس نهایی، هنگام به رای گذاشتن لفینگول در سنا، اختلافاتی در رای گیری به وجود میآید و درنتیجه معاون رئیس جمهور باید رای گیری را به صورت کتبی برگزار کند، اما درست قبل از اینکه از او خواسته شود، به او خبر میرسد که رئیس جمهور مرده است ــ و او از پذیرشِ حق اخذ رای خود امتناع میکند. نامزدیِ لفینگول شکست خورده است. نائب رئیس جمهور برمیخیزد که مجلس سنا را ترک کند و سایرین نیز به نشانه تکریم و احترام ایستادهاند. همانطور که رئیس جمهور جدید [هارلی] از کنار رهبر اکثریت [مانسون] میگذرد، توضیح میدهد: «درمورد رای گیری، باب، من متاسفم. من ترجیح میدم وزیر امور خارجه خودم رو انتخاب کنم.» مانسون پاسخ میدهد: «باید ببینم که چه کاری میتونم برات انجام بدم، هارلی.» سپس حرف خود را تصحیح میکند: «آقای رئیس جمهور.» تامسون مینویسد:
«لحظهای از Advise & Consent، که نائبِ رئیس جمهور، لو آیریس (که هنوز هم جوان، بی غل و غش و دوست داشتنی به نظر میرسد) با مرگ رئیس جمهور به بزرگترین فرصت خود دست پیدا میکند، همزمان ملموس و کنایه آمیز است. بخشی از آن آشکارا، به علاقه پرمینجر. و بخشی دیگر مربوط به حرفه آیریس است که اگر چه شیرین اما در معرض ناهنجاریهای عمومی هم هست. او دو بار ترقی و سپس سقوط کرد و هنوز هم محجوب و منطقی باقی مانده است.»[iv]
آیریس درمدت کوتاهی از ستاره آثارِ اوایلِ دهه ۳۰، به بازیگرِ آثار درجه ب تبدیل شد. از آثاری که در این دهه به پشتوانه کاری او تبدیل شدند میتوان به نقشِ کلیدی جوانی که پاکی او به وسیله جنگ خدشه دار شده است، در فیلم برنده اسکارِ در جبهه جنگ خبری نیست (۱۹۳۰) و اجرای قابل لمس او در فیلم تعطیلات به کارگردانی جورج کیوکر (۱۹۳۸) اشاره کرد؛ اما [در اواخر این دهه] جنگ شروع شد و آیربس مخالف خدمت بود. به دلیل خشم و نفرت مردم آمریکا، حرفه او تحریمِ سختی را متحمل شد. او تنها پس از جنگ کارهایی را با فاصله از یکدیگر انجام داد -که آنها نیز بیشتر در تلویزیون بودند و تعداد انگشت شماری از آنها سینمایی بود- و بعد هم Advise & Consent.
گرچه او در طول فیلم نقش ثانوی (و حتی نقش فرعی) را به عهده دارد، نائب رئیس جمهوری که آیریس نقش آن را ایفا میکند، در بسیاری از موارد هسته اخلاقی فیلم است. ما [اکنون] میتوانیم به بحثِ سکانس عرشه کشتی بازگردیم. زمانی که رئیس جمهور هارلی را مرخص میکند، مانسون میماند تا در غیاب او با رئیس جمهور صحبت کند، که او بیتابی میکند و بار دیگر از احتمال شکست نامزدش سوگواری میکند.- و این شکست آخر، وضعیتِ جایگاه رئیس جمهوری را (به لحاظ تاریخی) در معرض خطر قرار میدهد. با این حال در لحظات پایانی سکانس، رئیس جمهور به آرامی روی عرشه کشتی قدمی میزند، (این امر) حس و حال نچندان وافرِ تعلیق، اضطراب و یا ارزیابی را نشان میدهد (در اینجا بر همه موارد تاکید شده است) اما چیز عجیبی در این میان وجود دارد: چیزی گذرا، چیزی در حال تغییر. در اوایل سکانس به وسیله یک ژست فرمال کوچک به این تغییر اشاره شده است. در طول سکانس، حرکات دوربین کاملاً کاربردی و دنبال کننده حرکات شخصیتها هستند، تنها یک استثنا وجود دارد: لحظهای که یک واکنش از نائب رئیس جمهور میبینیم، تنها استفاده نمادین سکانس از دوربین است. رئیس جمهور میپرسد که چرا مجلس سنا نمیتواند به فرایند خودش با رای دادن به نامزد او ادامه دهد (در عمل او با بیتفاوتی مرگ بریگ اندرسون را نادیده میگیرد)؛ با چرخش او، دوربین کمی رو به جلو دالی میکند. با برجستهسازی نرم، و سپس واکنش خیرهکننده هارلی. در واقع بازی آریس به هیچ وجه سبب این ارتباط نمیشود. این دالی- این (حرکت رو به جلوی دوربین) است که این کار را برای او انجام میدهد.
این حرکت کوچک دوربین- شبیه حرکت به راست دوربین درسکانس لیموزین که مقاله را با آن آغاز کردم- دارای جزِئیات جالبی است.همانطور که ما فیلم را به عنوان “شرطی برای درک کامل فیلم” بازبینی میکنیم، سوتفاهمی را به ما هشدار میدهد. ما گمان میکردیم که فیلم درمورد تلاشهای رئیس اکثریت سنا برای انجام خواست رئیس جمهور به وسیله تصویب نامزد او به سمتِ وزات امور خارجه، توسط مجلس سنا بوده است.اما در اینجا یک روایت دیگر نیز وجود دارد که بتدرج از آن پیشی گرفته است: آماده سازی معاون رئیس جهور، هارلی هادسون برای اتخاذ کرسی ریاست جمهوری. این دو لحظه، تاکیداتی سینمایی در اوایل پرده سوم هستند – با ظرافت، عامدانه و دقیق- هر دو که هارلی را برجسته میکنند، به ما نشان میدهد که این روایت ثانویه، قصد دارد روایت اصلی را از مسیر بیرون کند. در دوپرده اول فیلم تعدادی سکانس درمورد هارلی وجود دارد که با دقت جایگذاری شدهاند تا رئیس جمهور شدن وی را محتمل سازند. اما این دو دالی شات کوچک – این حرکات آرامی که توجه مارا در عرشه کشتی و عقب لیموزین به او جلب میکنند- نتیجه را عمیقاٌ لذت بخش میسازند. لو آیریس، اینجا، با صعود به بالاترین مقام، ستارهشدنش( حداقل به شگل نمادین) در نهایت حفظ میشود. محجوبیتش در آخر پاداش میگیرد و بالاخره صداقت [کاریاش] محقق میشود.
منبع: THE CINE-FILES
[i] David Thomson, A Biographical Dictionary of Film, 3rd ed. (New York: Knopf, 1994), p. 793.
[ii] V. F. Perkins, “Why Preminger?” The Movie Reader (New York: Praeger, 1972), p. 43.
[iii] Deborah Thomas, Reading Hollywood: Spaces and Meaning in American Film (London: Wallflower Press, 2001), p. 91.
[iv] Thomson, p. 35.