سه دوران: هو شیائو شین
نوشته: بنفشه جوکار
اگر عشق را وضعیتی بدانیم برآمده از المانهایی تابع زمان، شکل حیات آن را نیز میتوان وابسته به کنشهای معاصرش دانست. سیاست، همپای آلبومهای موسیقی، وسایل ارتباطی و تعاریف اجتماعی در عشق مداخله میکند. به گفته آلن بدیو: «سیاست واقعی، هیجان بخش است. عشق و سیاست فیگورهای بزرگ مشغولیت و الزام اجتماعیاند. سیاست هیجان و اشتیاقی در درون یک اجتماع است؛ و عشق در میان دو نفر. بنابراین، عشق شکل کوچکتر کمونیسم است».(۱) هوشیائوشین در سه لتهاش که نمایانگر سه وضعیت در سالهای ۱۹۶۶، ۱۹۱۱ و ۲۰۰۵ است به یادآوری عشق در خلال آهنگها، مکانها و مناسبات میپردازد. سیری که با فضایی امیدبخش در بخش اول، زمانی برای عشق، آغاز میشود و میتوان آن را خودنگارهای از کیفیت تجربه شده خود هو دانست (یادآوری گذشته). اما در بخش دوم، زمانی برای آزادی، ناگهان به قبلتر میرود و به گذشتهای میپردازد که هیچ تجربه زیستهای از آن ندارد و در فضایی همانند گلهای شانگهای اقدام به بازنمایی خاطرهای تاریخی-ذهنی میکند (بازآفرینی گذشته). و نهایتاً در بخش سوم، زمانی برای جوانی، به زمان حال میپردازد، زمانی که با بدبینی به آن خیره شده است و هیچ راه گریزی به سوی خوشی باقی نمیگذارد.
به عقیده کنت جونز فیلمهای هو درون لحظه تلاقی این دو قرار میگیرند ــ لحظه زیسته و گذشته پس رونده. او در سه دوران با خطکشیهای زمانی، ما را جداگانه به تماشای هر دوره فرا میخواند و با انتخاب بازیگرهای یکسان برای هر سه بخش، توجه را از آدمها میگیرد و به ایده اصلی که نشان دادن موقعیتهایی در بافت زمانی است جلب میکند. به یادآوردن زمان سپری شده، به دلیل فاصلهاش با واقعیت، همواره با نوعی خوشی همراه است. آواز خواندن زن در بخش میانی را به یاد بیاورید. صدای اساطیری او در روسپیخانه پخش میشود و مردها با حفظ فاصله، به تماشا و تحسین او میپردازند.
به زمان حال میآییم. زمانی برای جوانی. جینگ در آستانه فروپاشی بر روی استیج آواز میخواند. نوری قرمز بر موهایش حرکت میکند و فضای آبی رنگ و فلزگونی که از شروع اپیزود دیده میشد را میشکند. ابتدا ژن و بعد چند پسر دیگر در فاصلهای نزدیک، از او عکاسی میکنند. حریمی نمانده است و با هر حرکت، عکاسها او را بیشتر احاطه میکنند. این درحالی است که جینگ بار حملههای هیستریک صرع، کور شدن تدریجی چشم راستش و فشار میلی همزمان، به مردها و زنها را بر دوش میکشد. اگر تا کنون و در دو بخش قبلی رنگ قرمز را نشانهای از گرما و عشق تعبیر میکردیم، حالا نشانگر خطری است که تصویر عمومی زن و شاید در معنایی کلیتر، عشق در دوره مدرن را تهدید میکند. تصویری که در هجمهای از حرکت نئونهای قرمز به پایان رسیدن امیدی را اخطار میدهد که میتوان دلایلش را در مدرنیته جستجو کرد. در میان هجوم دوربینها جینگ به نمایش عشقی معناباخته میپردازد که حاصل وضعیتی در تایپه معاصر است و با آوازش اخطار میدهد: « چشمهات رو باز کن…گوشهات رو باز کن…».
آدرین مارتین درباره سردرگمی اولین مواجهه با فیلمهای هو مینویسد: «هر صحنه از فیلمهای هو یک داستان میانی است، چیزی که در میانه امور، وسط یک رخداد، موقعیت و تعامل میآید.» (۲) به زعم مارتین تماشای این که در فیلمهای هو چه چیزی درحال رخ دادن است دیریاب و منجر به نوعی سردرگمی میشود. اما سردرگمیای زایا و پرسشگر که با دانستن زبان فیلمسازی هو و نه صرفا با انباشت و جمعآوری اطلاعات تاریخی، حاصل میشود. برخلاف ایده مارتین، هو در سه دوران با تأکید بر نشانهگذاریهای یکسان در هر بخش، سعی در نشان دادن مسیر به مخاطب دارد. نمای آغازین اپیزودهای اول و دوم، هر دو با نشان دادن منبع نور آغاز میشود. لامپی بالای میز بیلیارد در اپیزود اول و افروختن چراغ الکلی در اپیزود دوم. در اپیزود سوم هم انتظار میرود با چراغی مناسب زمانهاش داستان را شروع کند اما ناگهان با آسمان و فضایی یکدست آبی مواجه میشویم که نه در یک نقطه و یک نما بلکه در تمام فضای فیلم منتشر میشود. از آغاز تا پایان. بازتاب نور موبایلها و کامپیوترها از یک طرف و انتخاب چراغهای نئونی کارکترها برای روشنایی محیط زندگیشان از طرف دیگر، جهان مدرنی را میسازد که شاید به عقیده هو این نورها مهمترین عنصر تغییر چهرهاش باشند. تسلط نئونها بر نورهای گرم و مورب گذشته، بدبینی هو به تایپه امروزی و سرنوشت عشق را تشدید میکند.
جینگ بعد از عشق بازی با سیگاری بر گوشه لب در راهروی خانه ژن قدم میزند. دالان با نور آبی پر شده است. برخلاف بخشهای قبل منبع نور این بار روی زمین قرار دارد. آن را برمیدارد و عکسهای روی دیوار را تماشا میکند.چهره جینگ را میبینیم که با نوری آبی روشن شده و در بافت راهرو، دیوارها و عکسها فرو رفته است. مهتابی را به سمت دیوار میچرخاند و تصاویر مبهمی از زنها به چشم میخورد. تصویر او قرار است کجای این دیوار باشد؟ کدام زن قرار است در آینده بر چهره او نور مهتابی را بتاباند؟ آیا گذر زمان میتواند این چهره مخوف حال را به خاطرهای سرخوشانه تبدیل کند؟
جینگ با خالکوبی علامت «ین» بر روی گردنش همه چیز را برای فروش گذاشته است: « قیمتت را بگو. میخواهم روحم را بفروشم. نه گذشتهای، نه آیندهای، فقط حالی آزمند وجود دارد.»
1. آلن بدیو، در ستایش عشق، مریم عبدالرحیم کاشی، نشر ققنوس، ۱۳۹۶
2. چه رخ میدهد؟، ادرین مارتین، آیین فروتن، هوشیائوشین، نشر شورآفرین، ۱۳۹۵