سینهمومنتِ شماره هشتم ایستار در ادامه دو پرونده قبل به سینمای ایران میپردازد. اگرچه خود این سینما به سیاق آن دو حضوری درون بحث ندارد، ولیکن قرار است بر چرایی غیابش دست بگذاریم: چرا سینمای ایران ارتباط خود را با پیرامونش از دست داده؟ اینبار بزرگراههایِ سینمایی هدفِ ما هستند. فیلمها به بهانهی آپارتمانی شدن زندگی، پسزمینهها را از دست داده و بیش از پیش قالب تهی کردهاند. جالب آن است که در میان بسیاری از این بحثهای درون آپارتمان و همینطور در مصاحبههای مطبوعاتیشان، علاقه به مناسبات زندگی مدرن به وفور یافت میشود اما وقتی پایِ خود فیلمها وسط کشیده میشود، از هیچگونه آیکونوگرافی مدرن خبری نیست. بعد تازه میشود بدبین شد و این سوال را پرسید: آیا رفتن درون آپارتمان، بهانهای برای فرار از مواجهه با شهر نیست؟ و شکل بدبینانهتر آن: آیا آپارتمان تجسمی از ذهن مشوش فیلمسازانشان نیستند؟ خوشحالیم که دو فیلمِ مستندِ اکران شده در هنر و تجربه، نشان میدهد که در این پرسشها تنها نیستیم. «قصهی بولوار»(داود اشرفی) و «دیوار آبی»(فرزانه بهرامی، تارا کابلی)، مسیر خود را میروند اما همزمان همراه با ما، در لایهی زیرین خود، سوالشان از مرگ یک بولوار، یا ساخت بزرگراهی که به جایِ آسایش، به بینظمی دامن زده است، سوالی دربارهی نبود مواد تصویری هم هست. اینجا خود به خود اهمیت آرشیوِ فیلمهای قدیمی در «قصهی بولوار»، و همینطور موبایلی که با آن «دیوار آبی» ضبط شده است، به عنوان تمهیداتی به جهت زنده نگاه داشتن تاریخ از خلال تصاویر، نیز مورد توجه قرار میگیرند. سویهی محترم آنها – حالا هرچقدر در اجرا موفق یا ناموفق – حضور مردم و در واقع مخاطبانشان به عنوان عضوی فعال از جامعه درون فیلمهاست. به هرحال آنها اولین کسانی هستند که در این راهها آسیب میبینند. یکی از متنهای سینهمومنت، گفتگویی است با داود اشرفی، پیرامون مستند و همین مردم. خانم فرزانه بهرامی نیز در قالب یک متن به ارتباط دیرینه میان تصویر و شکل دادنش به هویت تاریخی ما نگاه انداختهاند. مسعود مشایخی راد، به آسیبی که از رهگذر حضور در بزرگراه به سراغ جولین مور در «اَمن»(تاد هینز) میآید پرداخته است و انوش دلاوری دربارهی شکاف میان رویای چین که ساخت بزگراه است و رویایِ آدمها که عبور از این بزرگراه است، نوشته است. متن آغازین این پرونده اما به «یییی»(ادوارد یانگ) میپردازد؛ علیرضا محصصی از ماهیت مشابه زندگی مدرن با ماهیت یک بزرگراه تاکید میکند. متن پایانی نیز ترجمهی گفتگویی است توسط محمدرضا شخیی، میان یاکوب برژه(پدر دوست داستنی) و اورسولا میر (خانه) دربارهی نقش بزرگراه در دو فیلم کلیدیشان. همه عاجزانه اُمیدواریم که این پرونده نیز مفید واقع شود.