یک دهه سینما یا چرا ایران با فیلم‌های دهه نمی‌نشیند؟

    سه ماه قبل که برنامه‌ریزی شماره‌ی تازه را می‌کردیم، بی‌اطلاع از آنچه پیش روست، همان هنگامه‌ی روشنگری که تکلیف ما با آن‌ها را مشخص می‌کند، مثل هر مجله‌ی دیگری در این وقتِ سال، اجرایِ بازی «فیلم‌های دهه» دغدغه‌مان بود. نوشتن درباره‌ی هرکدام از فیلم‌های محبوب، فیلمسازهای بزرگ، و جریان‌های تاثیرگذار. اما این وسط یک مسئله آشکار بود: راه می‌اُفتادیم درونِ جاده‌ای پرترافیک که دل‌خوش به شرکت در یک کنش فرامللی، تفاوت‌های بی‌شمار خود با دیگران را نادیده می‌گرفت؛ باید می‌پذیرفتیم که نوشتن درباره‌یِ فیلم‌های دهه، یک درگیری و مشغولی شخصی بود و نه آن کنشِ عمومی که بتواند در وضعیت فعلی خلل ایجاد کند. دور زدیم و برگشتیم به خانه‌ی خودمان. سوال تغییر کرد: «چرا ایران با فیلم‌های دهه نمی‌نشیند؟» یک فیلم از فلسطین اشغالی، یک فیلم از کامرون، می‌توانست کنار یک فیلم آمریکایی و فرانسوی بایستد و احساسِ شرم نکند، اما هرکدام از فیلم‌ها‌ی ما جدا می‌ایستاد، و خجالت می‌کشید قبایِ واقعی خود را برای حضور در این آیین به تن کند. یا با فیس و اِفاده دلبرانه‌ای می‌فریفت، یا به همین مقیاس کوچک رضایت می‌داد. یک چیز کاملاً روشن بود: پیِ فیلم‌هایِ جهانی نبودیم – و از این واژه‌ی بی‌خاصیت «جهان‌شمول» بدمان می‌آمد. –  فیلمی عمیقاً خودی را تمنا می‌کردیم که همزمان بتواند با جهانِ سینمایی بزرگ‌تر نیز به گفتگو بنشیند. سوال روشن‌تر شد: «چرا فلان فیلم غیرایرانی می‌تواند آرام/عصبی/افسرده/ و یا خوشحالم کند اما فیلمِ خودِ ما، هم‌زبان ما، نه نمی‌تواند». فیلم‌هایِ خارجی را – که لزوماً هم فیلم محبوب‌مان نبودند – بهانه قرار دادیم و از انتظارات خود نوشتیم – لابلای یکی از این فیلم‌ها، یک فیلم برزیلی – سر و صداهای همسایگی – تلویزیونِ شخصیت فیلم لحظه‌ای روی کانالی فارسی ایستاده است؛  این کارگردان برزیلی ما را صدا می‌زند؟ – این انتظارات، هرکدام مضمونی را نشانه گرفته‌اند: «تاثیرات بحران اقتصادی در یک خانواده» / «طبقه، اجتماع، آپارتمان» / «اقلیت همچون یک ابزار» / «بچه‌ی امروز و آینده‌اش» / «شک و تردیدهای اخلاقی»/ «روابط زناشویی». حاصل هر چه از آب درآید، با شما خوانندگان. ولی امروز، و بعد از آن تجربه‌ی ِ نابه‌هنگام بُهت که هر کسی را به دو هفته پیش خود بی‌شباهت می‌کند، دست کم از این پشیمان نیسیتم که دور زدیم و برگشتیم به این وادی. تفاوت بسیار است و تمنا فراوان. اما واقعا این‌ – نوشتن –  تنها کنشی است که فکر می‌کنیم بَلَدیم و شجاعتِ بیانش را داریم. خیال هم اگر باشد، خیالبافی نیست، مواجهه‌ی ماست.